آیت الله یحیی سجادی بارها می گفتند:
« آقا شیخ مرتضای زاهد فقط هیکل و بدنش در این دنیاست ولی خودش در یک دنیای دیگری است. »
آقای جاودان در توضیح این مطلب می گفت:
در قدیم در سر بازار نوروزخان سقاخانه با شکوهی قرار داشت که هم اکنون اثری از آن باقی نمانده است. عموم مردم به خصوص خانمها، در شبهای جمعه زیاد به این سقاخانه می آمدند و با نذر و نیاز، شمع روشن می کردند.
در یکی از شبهای جمعه، مرحوم آقا شیخ مرتضی برای خرید چیزی به مغازه برادران عطار که در روبروی سقاخانه نوروزخان بود می روند.
آن شب در جلوی سقاخانه، خانمی بسیار آرایش کرده و برهنه جلوی آقا را می گیرد و از ایشان می خواهد تا استخاره ای برای او بگیرند. آقا شیخ مرتضی در حالیکه آن خانم برهنه، در جلوی چشمانش ایستاده بوده است به طور عادی شروع به گرفتن استخاره می کند.
مرحوم یزدی زاده که از ارادتمندان به آقا شیخ مرتضی بوده و در کنار آقا ایستاده بوده است از این صحنه بسیار تعجب می کند و بعد از رفتن آن خانم، به آقا می گوید:
آقا جان! شما چرا در جلوی مردم، به این شکل برای خانمی برهنه و بی حجاب استخاره گرفتید؟
شیخ مرتضی با تعجب و به آرامی می گوید:
مگر این شخص، زن بود؟! چرا زودتر به من حالی نکردید؟ و مرحوم یزدی زاده تازه می فهمد که همان گونه که حاج آقا یحیی می گوید آقا شیخ مرتضی واقعاً فقط هیکل و بدنش در این دنیاست و روح و حواسش در یک دنیای دیگری است. »
« آقا شیخ مرتضای زاهد فقط هیکل و بدنش در این دنیاست ولی خودش در یک دنیای دیگری است. »
آقای جاودان در توضیح این مطلب می گفت:
در قدیم در سر بازار نوروزخان سقاخانه با شکوهی قرار داشت که هم اکنون اثری از آن باقی نمانده است. عموم مردم به خصوص خانمها، در شبهای جمعه زیاد به این سقاخانه می آمدند و با نذر و نیاز، شمع روشن می کردند.
در یکی از شبهای جمعه، مرحوم آقا شیخ مرتضی برای خرید چیزی به مغازه برادران عطار که در روبروی سقاخانه نوروزخان بود می روند.
آن شب در جلوی سقاخانه، خانمی بسیار آرایش کرده و برهنه جلوی آقا را می گیرد و از ایشان می خواهد تا استخاره ای برای او بگیرند. آقا شیخ مرتضی در حالیکه آن خانم برهنه، در جلوی چشمانش ایستاده بوده است به طور عادی شروع به گرفتن استخاره می کند.
مرحوم یزدی زاده که از ارادتمندان به آقا شیخ مرتضی بوده و در کنار آقا ایستاده بوده است از این صحنه بسیار تعجب می کند و بعد از رفتن آن خانم، به آقا می گوید:
آقا جان! شما چرا در جلوی مردم، به این شکل برای خانمی برهنه و بی حجاب استخاره گرفتید؟
شیخ مرتضی با تعجب و به آرامی می گوید:
مگر این شخص، زن بود؟! چرا زودتر به من حالی نکردید؟ و مرحوم یزدی زاده تازه می فهمد که همان گونه که حاج آقا یحیی می گوید آقا شیخ مرتضی واقعاً فقط هیکل و بدنش در این دنیاست و روح و حواسش در یک دنیای دیگری است. »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر