آقا شیخ مرتضی زاهد به اندازه ای از مصیبت وارد شده بر استادش مرحوم آیت الله حاج شیخ فضل الله نوری ناراحت بود که از آن به بعد به هیچ وجه حاضر نبود از آن محلی که شیخ را به دار آویختند، عبور کند.
حاج احمد آقای مصلحی می گفت:
« آقا شیخ مرتضی زاهد در آن آخرهای عمرش نیز که او را به کول می گرفتند و به این طرف و آن طرف می بردند، در این وضعیت هم، سفارش و تأکید می کرد که او را به هیچ وجه از این میدانی که آقا شیخ فضل الله را به دار آویختند عبور ندهند. ایشان نقل می کرد که آقا شیخ مرتضی زاهد بر بالای منبر می گفت:
بعد از اینکه حاج شیخ فضل الله نوری را شهید کردند، او را در خواب دیدم.
از حاج شیخ فضل الله پرسیدم: آقا شما در آن لحظاتی که می خواستند شما را بر بالای دار ببرند، چه حالی داشتید؟ در آن لحظات بر شما چه گذشت؟
حاج شیخ فضل الله جواب داد: زمانی که می خواستند مرا بر بالای دار ببرند، مشاهده کردم خاتم الانبیاء حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تشریف آوردند. در دستهای آن حضرت، عمامه ای سبز قرار داشت. حضرت رسول اکرم (ص) در حالی که آن عمامه سبز را بر روی سرم می گذاشتند به من فرمودند:
« بگذار تا ابتدا این عمامه سبز را بر روی سرت بگذاریم تا شما با این عمامه سبز بر بالای دار بروی!...»
حاج احمد آقای مصلحی می گفت:
« آقا شیخ مرتضی زاهد در آن آخرهای عمرش نیز که او را به کول می گرفتند و به این طرف و آن طرف می بردند، در این وضعیت هم، سفارش و تأکید می کرد که او را به هیچ وجه از این میدانی که آقا شیخ فضل الله را به دار آویختند عبور ندهند. ایشان نقل می کرد که آقا شیخ مرتضی زاهد بر بالای منبر می گفت:
بعد از اینکه حاج شیخ فضل الله نوری را شهید کردند، او را در خواب دیدم.
از حاج شیخ فضل الله پرسیدم: آقا شما در آن لحظاتی که می خواستند شما را بر بالای دار ببرند، چه حالی داشتید؟ در آن لحظات بر شما چه گذشت؟
حاج شیخ فضل الله جواب داد: زمانی که می خواستند مرا بر بالای دار ببرند، مشاهده کردم خاتم الانبیاء حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تشریف آوردند. در دستهای آن حضرت، عمامه ای سبز قرار داشت. حضرت رسول اکرم (ص) در حالی که آن عمامه سبز را بر روی سرم می گذاشتند به من فرمودند:
« بگذار تا ابتدا این عمامه سبز را بر روی سرت بگذاریم تا شما با این عمامه سبز بر بالای دار بروی!...»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر