ابتکارات در فلسفه

استاد امجد نقل می کنند که مرحوم علامه برای فهمیدن اسفار، سوره « یس» خوانده و به مرحوم صدرا هدیه می کرد.
ابتکارات فلسفی علامه بصورت تیتروار در زیر بیان شده است :
  • 1. باز کردن مشت فلسفه مادی
مرحوم علامه برای اولین بار فلسفه اسلامی را به جنگ فلسفه مادی برد و قبل از او این کار صورت نگرفته بود چرا که نبودند افرادی که از هر دو فلسفه به طور کامل اطلاع داشته باشند و بدانند چگونه مشت فلسفه مادی را می توان باز کرد. لذا بحثهای آنان را دقیقاً مورد مطالعه قرار می داد تا بتواند اشراف به نظرات مادیون داشته باشد.
با کسانی که سالها مادی بوده بعد به دامن اسلام برگشته بودند تماس می گرفت و نظرات آنان را مرتب و منظم می نوشت و به دست شاگردانش می داد و بسیاری از مادی گرایان تحت تأثیر همین زحمات ایشان از ایده و روش مادی خود دست بر می داشتند.
  • 2. خارج کردن فلسفه از حالت رکود و کهنگی
مرحوم علامه طباطبایی فلسفه را از حالت رکود و کهنگی درآورد. به تعبیر یکی از شاگردان ایشان، مرحوم علامه در تاریخ فلسفه اسلامی نقطه عطفی است.
او مسائل فلسفه را به صورت نو و با اصطلاحاتی که امروز در فلسفه مطرح است بیان کرد. مسئله شناخت ارزش ادراکات، و اینکه اعتبارات چه نقشی را در جامعه اسلامی ایفا می کند از جمله مختصات تفکر علامه بود که در فلسفه ایشان نیز دیده می شود.
  • 3. بیان مباحث مورد نیاز عصر 
یک سلسله مباحث مورد نیاز عصر را که در کتابهای فلسفی سنتی مطرح نشده بود و یا به صورت استطرادی مطرح بود، مورد بحث قرار دادند، مثلاً در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقاله ششم «اعتبارات» در فلسفه اسلامی بحثی کاملاً ابتکاری و نو است.
  • 4. طرح شبهه و پاسخ به آن
مطرح کردن شبهاتی که در این عصر از ناحیه مکاتب فلسفی مختلف و بخصوص الحادی مطرح می شود و در کتابهای فلسفی سنتی نیست و پاسخ دادن به آنها.
این کار را هم علامه طباطبایی شروع کردند و سایر اساتید توجه به این امر نداشتند، البته نیاز شدید نسبت به این کار وجود داشت و علامه طباطبایی به کمک استاد مطهری این کار را شروع کردند و نتایج خوبی گرفتند.
  • 5. آسان کردن کتب درسی
کتابهای درسی فلسفه را در حوزه، به کتابهای آسان و واضحی جهت تدریس، تبدیل کردند.
  • 6. پیوند دادن دین و فلسفه
ایشان، میان دین و فلسفه الهی هرگز تنافی و تعارضی را باور نداشت، بلکه میان آندو پیوندی ناگسستنی و غیر قابل انکار مشاهده می کرد و می فرمود:
« به راستی، این ستمی بس گران است که دین الهی از فلسفه الهی، جدا پنداشته شود... مگر نه این است که پیامبران الهی به فرمان خدا، مأموریت یافتند تا جوامع بشری را به سوی سعادت راستین رهبری کنند؟
و مگر سعادت حقیقی بشر، جز دستیابی انسان به حقیقت معارف و شناخت ها در پرتو بکار گیری ابزار شناخت و ادراک است که خداوند در اختیار او قرار داده است؟ آیا این ابزار شناخت و این دستگاه ادراک کننده، با اصل سرشت و طبیعت انسان آمیخته نیست و جزئی از وجود او را تشکیل نمی دهد؟
و آیا برای انسان چاره ای جز تحصیل این معارف از طریق استدلال و اقامه برهان وجود دارد؟ اگر به راستی راهی جز استدلال و برهان، برای رسیدن به فراسوی معرفت وجود ندارد، پس چگونه ممکن است که پیامبران الهی، مردم را بر خلاف سرشت و طبیعت و فطرتشان به شنیدن و پذیرفتن بدون دلیل دعوت کنند! و از آنان بخواهند که جز به راه استدلال و اقامه برهان سیر کنند؟ »

علامه در تکمیل این فراز می فرماید:
« حقیقت این است که میان شیوه پیامبران در دعوت انسانها به سوی حق، و میان شیوه استدلال درست و منطقی، جدایی وجود ندارد... ساحت پیامبران علیهم السلام بسی پاک تر از آن است که به مردم پذیرش بدون بصیرت و تبعیت کورکورانه را تحمیل کنند. »

مرحوم علامه طباطبایی در موارد متعددی از تفسیر گرانبهایش، به تبیین و توضیح این واقعیت پرداخته است و سخت معتقد است که استدلال منطقی و تفکر عمیق فلسفی به عنوان یک تفکر برهانی و مستقیم، نه تنها هیچ گونه منعی از ناحیه شرعیت ندارد، بلکه مورد دعوت الهی نیز هست.

به هر حال علامه طباطبایی(ره)، در اثبات و تفهیم این واقعیت ( پیوند دین و فلسفه) اصرار و تلاش به حقی داشت و فصلی را در تفسیر المیزان، تحت عنوان:
« روش تفکری که قرآن بدان هدایت می کند و فرا می خواند » گشوده است.

هیچ نظری موجود نیست: