پيامبر خدا، در سال دهم هجرت، از طرف خدا مأموريت يافت، كه در آن سال شخصا در مراسم حج شركت جويد و عملا مردم را به تكاليف خود آشنا سازد و حدود«عرفات»و«منى»و موقع كوچ از آنها را به مردم تعليم كند.اين سفر، بيش از آنكه جنبه سياسى و اجتماعى داشته باشد جنبه تعليمى داشت.پيامبر در يازدهمين ماه اسلامى(ذو القعده)دستور داد كه در شهر و در ميان قبايل اعلام كنند كه رسول خدا امسال عازم زيارت خانه خدا است. اين اطلاعيه، نيروى شوق و علاقه را در دل گروه عظيمى از مسلمانان برانگيخت و هزاران نفر در اطراف مدينه خيمه زدند و همگى در انتظار حركت پيامبر بودند.
پيامبر در بيست و ششم ذى القعده، «ابو دجانه»را جانشين خود در مدينه قرار داد، و در حالى كه بيش از شصت قربانى همراه داشت، به سوى مكه حركت نمود.وقتى به«ذى الحليفه»رسيد با پوشيدن دو پارچه ساده از«مسجد شجره»احرام بست، و هنگام بستن احرام، دعاى معروف احرام را كه«لبيك»و پاسخ به نداى ابراهيم است، قرائت نمود.
مراسم حج به پايان رسيد، مسلمانان اعمال حج را از پيامبر عاليقدر اسلام آموختند، پيامبر اكرم تصميم گرفت، كه مكه را به عزم مدينه ترك گويد، فرمان حركت صادر گرديد، هنگامى كه كاروان به سرزمين«رابغ»كه در سه ميلى«جحفه» قرار دارد رسيد، امين وحى در نقطهاى به نام«غدير خم»فرود آمد، و او را به آيه زير مورد خطاب قرار داد : «بلغ ما أنزل إليك من ربك و إن لم تفعل فما بلغت رسالته» (67/5)آنچه كه از طرف خدا فرستاده شده به مردم ابلاغ كن، و اگر ابلاغ نكنى رسالت خود را تكميل نكردهاى.
لحن آيه حاكى است كه خداوند انجام يك امر خطيرى را به عهده پيامبر گذارده است، چه امر خطيرى بالاتر از اينكه در برابر ديدگان صد هزار نفر، على را به مقام خلافت و وصايت و جانشينى نصب كند.
دستور توقف صادر شد، كسانى كه جلو كاروان بودند، از حركت باز ايستادند، و آنها كه دنبال كاروان بودند، به آنها پيوستند، وقت ظهر هوا به شدت گرم بود، مردم قسمتى از رداى خود را به سر، و قسمتى را زير پا مىافكندند. براى پيامبر سايبانى درست كردند و پيامبر نماز ظهر را با جماعت خواند، سپس در حالى كه جمعيت حلقهوار دور او را گرفته بودند، بر روى نقطه بلندى كه از جهاز شتر ترتيب داده بودند قرار گرفت و با صداى بلند و رسا خطبهاى به شرح زير خواند:
حمد و ثنا مخصوص خدا است، از او يارى مىطلبيم و به او ايمان داريم و بر او توكل مىكنيم، از بديهاى خود و اعمال ناشايست خود به او پناه مىبريم، خدايى كه جز او هادى و راهنما نيست، هر كسى را كه هدايت نمود گمراه كنندهاى براى او نخواهد بود، گواهى مىدهم كه جز او معبودى نيست، و محمد بنده او و پيامبر او است.
هان اى مردم!نزديك است من دعوت حق را لبيك بگويم و از ميان شما بروم، من مسئولم و شما نيز مسئوليد، درباره من چه فكر مىكنيد؟!در اين موقع صداى جمعيت به تصديق بلند شد و گفتند ما گواهى مىدهيم كه: تو رسالت خود را انجام دادى، و كوشش نمودى، خدا ترا پاداش نيك دهد.پيامبر فرمود: آيا گواهى مىدهيد كه معبود جهان يكى است.و محمد بنده خدا و پيامبر او مىباشد، و بهشت و دوزخ و زندگى جاويدان در سراى ديگر مورد ترديد نيست؟همگى گفتند: آرى گواهى مىدهيم.سپس فرمود: مردم من دو چيز نفيس و گرانمايه در ميان شما مىگذارم ببينيم چگونه با دو يادگار من رفتار مىنماييد؟!در اين وقت يك نفر برخاست و با صداى بلند گفت: منظور از اين دو چيز نفيس چيست؟!پيامبر فرمود: يكى كتاب خدا كه يك طرف آن در دست خدا، و طرف ديگر آن در دست شما است، و ديگرى عترت و اهل بيت من. خداوند به من خبر داده كه اين دو يادگار، هرگز از هم جدا نخواهند شد.هان اى مردم بر قرآن و عترت من پيشى نگيريد، و در عمل به هر دو، كوتاهى نورزيد كه هلاك مىشويد.در اين لحظه دست على را گرفت و آن را بلند كرد و او را به همه مردم معرفى نمود. سپس فرمود: سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنها كيست؟همگى گفتند: خدا و پيامبر او داناترند. پيامبر فرمود: خدا مولاى من، و من مولاى مؤمنان هستم، و من بر آنها از خودشان اولى و سزاوارترم.هان اى مردم من كنت مولاه فهذا علي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و أحب من أحبه و أبغض من أبغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و أدر الحق معه حيث دار هر كس را من مولايم، على مولاى او است، خداوندا!كسانى كه على را دوست دارند آنان را دوست بدار، و كسانى كه او را دشمن بدارند دشمن دار. خدايا!ياران على را يارى كن، دشمنان على را خوار و ذليل نما، و او را محور حق قرار بده.مردم اكنون فرشته وحى نازل گرديد و اين آيه را آورد: «اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الإسلام دينا» (3/5) امروز دين شما را كامل نمودم، و نعمت را بر شما تمام كردم و اسلام را يگانه آيين انتخاب كردم.
در اين موقع صداى تكبير پيامبر بلند شد، سپس افزود: خدا را سپاسگزارم كه آيين خود را كامل كرد و نعمت خود را به پايان رسانيد، و از وصايت و ولايت و جانشينى على پس از من خشنود گشت. سپس پيامبر از نقطه مرتفع فرود آمد و به على فرمود: در زير خيمهاى بنشيند، تا سران و شخصيتهاى بارز اسلام با على مصافحه كرده و به او تبريك گويند. پيش از همه، شيخين به على تبريك گفتند و او را مولاى خود خواندند.
پيامبر در بيست و ششم ذى القعده، «ابو دجانه»را جانشين خود در مدينه قرار داد، و در حالى كه بيش از شصت قربانى همراه داشت، به سوى مكه حركت نمود.وقتى به«ذى الحليفه»رسيد با پوشيدن دو پارچه ساده از«مسجد شجره»احرام بست، و هنگام بستن احرام، دعاى معروف احرام را كه«لبيك»و پاسخ به نداى ابراهيم است، قرائت نمود.
مراسم حج به پايان رسيد، مسلمانان اعمال حج را از پيامبر عاليقدر اسلام آموختند، پيامبر اكرم تصميم گرفت، كه مكه را به عزم مدينه ترك گويد، فرمان حركت صادر گرديد، هنگامى كه كاروان به سرزمين«رابغ»كه در سه ميلى«جحفه» قرار دارد رسيد، امين وحى در نقطهاى به نام«غدير خم»فرود آمد، و او را به آيه زير مورد خطاب قرار داد : «بلغ ما أنزل إليك من ربك و إن لم تفعل فما بلغت رسالته» (67/5)آنچه كه از طرف خدا فرستاده شده به مردم ابلاغ كن، و اگر ابلاغ نكنى رسالت خود را تكميل نكردهاى.
لحن آيه حاكى است كه خداوند انجام يك امر خطيرى را به عهده پيامبر گذارده است، چه امر خطيرى بالاتر از اينكه در برابر ديدگان صد هزار نفر، على را به مقام خلافت و وصايت و جانشينى نصب كند.
دستور توقف صادر شد، كسانى كه جلو كاروان بودند، از حركت باز ايستادند، و آنها كه دنبال كاروان بودند، به آنها پيوستند، وقت ظهر هوا به شدت گرم بود، مردم قسمتى از رداى خود را به سر، و قسمتى را زير پا مىافكندند. براى پيامبر سايبانى درست كردند و پيامبر نماز ظهر را با جماعت خواند، سپس در حالى كه جمعيت حلقهوار دور او را گرفته بودند، بر روى نقطه بلندى كه از جهاز شتر ترتيب داده بودند قرار گرفت و با صداى بلند و رسا خطبهاى به شرح زير خواند:
حمد و ثنا مخصوص خدا است، از او يارى مىطلبيم و به او ايمان داريم و بر او توكل مىكنيم، از بديهاى خود و اعمال ناشايست خود به او پناه مىبريم، خدايى كه جز او هادى و راهنما نيست، هر كسى را كه هدايت نمود گمراه كنندهاى براى او نخواهد بود، گواهى مىدهم كه جز او معبودى نيست، و محمد بنده او و پيامبر او است.
هان اى مردم!نزديك است من دعوت حق را لبيك بگويم و از ميان شما بروم، من مسئولم و شما نيز مسئوليد، درباره من چه فكر مىكنيد؟!در اين موقع صداى جمعيت به تصديق بلند شد و گفتند ما گواهى مىدهيم كه: تو رسالت خود را انجام دادى، و كوشش نمودى، خدا ترا پاداش نيك دهد.پيامبر فرمود: آيا گواهى مىدهيد كه معبود جهان يكى است.و محمد بنده خدا و پيامبر او مىباشد، و بهشت و دوزخ و زندگى جاويدان در سراى ديگر مورد ترديد نيست؟همگى گفتند: آرى گواهى مىدهيم.سپس فرمود: مردم من دو چيز نفيس و گرانمايه در ميان شما مىگذارم ببينيم چگونه با دو يادگار من رفتار مىنماييد؟!در اين وقت يك نفر برخاست و با صداى بلند گفت: منظور از اين دو چيز نفيس چيست؟!پيامبر فرمود: يكى كتاب خدا كه يك طرف آن در دست خدا، و طرف ديگر آن در دست شما است، و ديگرى عترت و اهل بيت من. خداوند به من خبر داده كه اين دو يادگار، هرگز از هم جدا نخواهند شد.هان اى مردم بر قرآن و عترت من پيشى نگيريد، و در عمل به هر دو، كوتاهى نورزيد كه هلاك مىشويد.در اين لحظه دست على را گرفت و آن را بلند كرد و او را به همه مردم معرفى نمود. سپس فرمود: سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنها كيست؟همگى گفتند: خدا و پيامبر او داناترند. پيامبر فرمود: خدا مولاى من، و من مولاى مؤمنان هستم، و من بر آنها از خودشان اولى و سزاوارترم.هان اى مردم من كنت مولاه فهذا علي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و أحب من أحبه و أبغض من أبغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و أدر الحق معه حيث دار هر كس را من مولايم، على مولاى او است، خداوندا!كسانى كه على را دوست دارند آنان را دوست بدار، و كسانى كه او را دشمن بدارند دشمن دار. خدايا!ياران على را يارى كن، دشمنان على را خوار و ذليل نما، و او را محور حق قرار بده.مردم اكنون فرشته وحى نازل گرديد و اين آيه را آورد: «اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الإسلام دينا» (3/5) امروز دين شما را كامل نمودم، و نعمت را بر شما تمام كردم و اسلام را يگانه آيين انتخاب كردم.
در اين موقع صداى تكبير پيامبر بلند شد، سپس افزود: خدا را سپاسگزارم كه آيين خود را كامل كرد و نعمت خود را به پايان رسانيد، و از وصايت و ولايت و جانشينى على پس از من خشنود گشت. سپس پيامبر از نقطه مرتفع فرود آمد و به على فرمود: در زير خيمهاى بنشيند، تا سران و شخصيتهاى بارز اسلام با على مصافحه كرده و به او تبريك گويند. پيش از همه، شيخين به على تبريك گفتند و او را مولاى خود خواندند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر