اندكى پس از بازگشت از حجة الوداع پيامبر اكرم به بستر بيمارى رفتند.وى از فعاليتهايى كه در خارج از خانه او براى قبضه كردن خلافت انجام مىگرفت آگاه بود.براى پيشگيرى از انحراف مسأله خلافت از محور اصلى خود و جلوگيرى از بروز اختلاف و دو دستگى، تصميم گرفت كه موقعيت خلافت امير مؤمنان، و اهل بيت خود را بطور كتبى تحكيم كرده، سندى زنده پيرامون موضوع خلافت به يادگار بگذارد.از اين جهت روزى كه سران صحابه براى عيادت آمده بودند، رو به آنان نمود و فرمود كاغذ و دواتى براى من بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه پس از من گمراه نشويد. در اين لحظه يكى از حاضران سكوت مجلس را شكست و گفت: بيمارى بر پيامبر غلبه كرده، قرآن پيش شما است، كتاب آسمانى ما را كافى است.نظر وى مورد گفتگو قرار گرفت.گروهى با وى مخالفت كرده گفتند حتما بايد دستور پيامبر اجرا گردد برويد قلم و كاغذى بياوريد تا آنچه مورد نظر او است، نوشته شود ولى برخى جانب او را گرفتند و از آوردن قلم و دوات جلوگيرى كردند. پيامبر از اختلاف و سخنان جسارت آميز آنان سخت ناراحت شد و گفت برخيزيد و خانه را ترك كنيد.
گذشته از اين مخالفت سر سختانه كسى كه بلافاصله پس از در گذشت پيامبر، در سقيفه بنى ساعده شوراى خلافت تشكيل داد، و رفيق ديرينه خود را با وضع خاصى براى خلافت كانديدا كرد و او نيز پاداش خدمت او را، هنگام مرگ بطور نقد پرداخت نمود، و او را بر خلاف تمام اصول براى خلافت تعيين كرد گواه بر اين است كه قرائنى در مجلس و گفتار پيامبر وجود داشت كه حاكى از اين بود كه پيامبر مىخواهد مطلبى درباره خلافت و زمامدارى مسلمين املا كند، و لذا سرسختانه با آوردن قلم و كاغذ، مخالفت ورزيد و گرنه جهت نداشت تا اين حد پافشارى كند.
رسول خدا در آخرين لحظههاى زندگى، چشمان خود را باز كرد و گفت: برادرم را صدا بزنيد تا بيايد در كنار بستر من بنشيند.همه فهميدند، مقصود، جز على، كسى نيست. على در كنار بستر وى نشست، ولى احساس كرد كه پيامبر مىخواهد از بستر برخيزد، على پيامبر را از بستر بلند نمود و به سينه خود تكيه داد چيزى نگذشت كه علائم احتضار در وجود شريف او پديد آمد.
ابن عباس مىگويد پيامبر گرامى در حالى كه سر او در آغوش على بود، جان سپرد. شخصى به ابن عباس گفت كه عايشه مدعى است كه سر پيامبر بر سينه او بود، كه جان سپرد، ابن عباس نقل عايشه را تكذيب كرد و گفت: پيامبر در آغوش على(ع)جان داد و على و برادر من«فضل»او را غسل دادند. امير مؤمنان در يكى از خطبههاى خود به اين مطلب تصريح كرده مىفرمايد: و لقد قبض رسول اللّه و إن رأسه لعلى صدري...و لقد وليت غسله و الملائكة أعواني رسول خدا در حالى كه سر او بر سينه من بود قبض روح شد من او را در حالى كه فرشتگان مرا يارى و كمك مىكردند غسل دادم.
گروهى از محدثان نقل مىكنند كه آخرين جملهاى كه پيامبر در آخرين لحظات زندگى خود فرمود جمله«لا، مع الرفيق الأعلى»بوده است گويا فرشته وحى او را در موقع قبض روح مخير ساخته است كه بهبودى يابد و بار ديگر به اين جهان بازگردد و يا پيك الهى روح او را قبض كند، و به سراى ديگر بشتابد و وى با گفتن جمله مزبور، به پيك الهى رسانيده است كه مىخواهد به سراى ديگر بشتابد. پيامبر اين جمله را فرمود و ديدگان و لبهاى وى روى هم افتاد.
گذشته از اين مخالفت سر سختانه كسى كه بلافاصله پس از در گذشت پيامبر، در سقيفه بنى ساعده شوراى خلافت تشكيل داد، و رفيق ديرينه خود را با وضع خاصى براى خلافت كانديدا كرد و او نيز پاداش خدمت او را، هنگام مرگ بطور نقد پرداخت نمود، و او را بر خلاف تمام اصول براى خلافت تعيين كرد گواه بر اين است كه قرائنى در مجلس و گفتار پيامبر وجود داشت كه حاكى از اين بود كه پيامبر مىخواهد مطلبى درباره خلافت و زمامدارى مسلمين املا كند، و لذا سرسختانه با آوردن قلم و كاغذ، مخالفت ورزيد و گرنه جهت نداشت تا اين حد پافشارى كند.
رسول خدا در آخرين لحظههاى زندگى، چشمان خود را باز كرد و گفت: برادرم را صدا بزنيد تا بيايد در كنار بستر من بنشيند.همه فهميدند، مقصود، جز على، كسى نيست. على در كنار بستر وى نشست، ولى احساس كرد كه پيامبر مىخواهد از بستر برخيزد، على پيامبر را از بستر بلند نمود و به سينه خود تكيه داد چيزى نگذشت كه علائم احتضار در وجود شريف او پديد آمد.
ابن عباس مىگويد پيامبر گرامى در حالى كه سر او در آغوش على بود، جان سپرد. شخصى به ابن عباس گفت كه عايشه مدعى است كه سر پيامبر بر سينه او بود، كه جان سپرد، ابن عباس نقل عايشه را تكذيب كرد و گفت: پيامبر در آغوش على(ع)جان داد و على و برادر من«فضل»او را غسل دادند. امير مؤمنان در يكى از خطبههاى خود به اين مطلب تصريح كرده مىفرمايد: و لقد قبض رسول اللّه و إن رأسه لعلى صدري...و لقد وليت غسله و الملائكة أعواني رسول خدا در حالى كه سر او بر سينه من بود قبض روح شد من او را در حالى كه فرشتگان مرا يارى و كمك مىكردند غسل دادم.
گروهى از محدثان نقل مىكنند كه آخرين جملهاى كه پيامبر در آخرين لحظات زندگى خود فرمود جمله«لا، مع الرفيق الأعلى»بوده است گويا فرشته وحى او را در موقع قبض روح مخير ساخته است كه بهبودى يابد و بار ديگر به اين جهان بازگردد و يا پيك الهى روح او را قبض كند، و به سراى ديگر بشتابد و وى با گفتن جمله مزبور، به پيك الهى رسانيده است كه مىخواهد به سراى ديگر بشتابد. پيامبر اين جمله را فرمود و ديدگان و لبهاى وى روى هم افتاد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر