جناب حاج آقای جاودان میگوید:
« یك روز یك آقای محترم و متدینی به خانه آقا آمد و برای رفع گرفتاریهایش تقاضای كمك بسیار قابل توجهی كرد. آقا شیخ مرتضی چون به خوبی آن مرد را می شناخت و می دانست كه آدمی اهل كار و تلاش و آبرومند است فوری یكی از دوستانش را خبر كرد.
شیخ مرتضی در این دوره پیری به سختی میتوانست خودش را جا به جا كند ولی با این حال از آن دوست و ارادتمندش خواست تا او را به كول بگیرد و به جایی برساند.
ایشان بر روی كول آن بنده خدا، خود را به حجره و تجارتخانه مرحوم كاشانی رسانده بود. راهی كه نزدیك به یك ساعت پیاده روی داشت. زمانی هم كه به جلوی تجارتخانه مرحوم كاشانی رسیده بودند به اندازهای خسته و كوبیده شده بودند كه نگهبان و سرایدار آنجا، گمال میكند آن دو، گدا هستند و به داخل راهشان نمی دهد.
عاقبت آن آقای نگهبان بعد از اصرار آقا شیخ مرتضی می رود و به مرحوم کاشانی می گوید كه پیرمردی افتاده حال، به روی كول یك آقایی آمده دم در و می گوید به شما بگویم شیخ مرتضی است.
مرحوم كاشانی با عجله پایین می آید و آقا را می برد بالا و مبلغ مورد نیاز را به خدمت آقا تقدیم می كند و دوباره آقا شیخ مرتضی همین راه را با آن وضعیت؛ پیاده برمی گردد و آن پول را با اظهار احترام و عزت و بی هیچ منتی به دست آن آقای گرفتار می رساند! »
« یك روز یك آقای محترم و متدینی به خانه آقا آمد و برای رفع گرفتاریهایش تقاضای كمك بسیار قابل توجهی كرد. آقا شیخ مرتضی چون به خوبی آن مرد را می شناخت و می دانست كه آدمی اهل كار و تلاش و آبرومند است فوری یكی از دوستانش را خبر كرد.
شیخ مرتضی در این دوره پیری به سختی میتوانست خودش را جا به جا كند ولی با این حال از آن دوست و ارادتمندش خواست تا او را به كول بگیرد و به جایی برساند.
ایشان بر روی كول آن بنده خدا، خود را به حجره و تجارتخانه مرحوم كاشانی رسانده بود. راهی كه نزدیك به یك ساعت پیاده روی داشت. زمانی هم كه به جلوی تجارتخانه مرحوم كاشانی رسیده بودند به اندازهای خسته و كوبیده شده بودند كه نگهبان و سرایدار آنجا، گمال میكند آن دو، گدا هستند و به داخل راهشان نمی دهد.
عاقبت آن آقای نگهبان بعد از اصرار آقا شیخ مرتضی می رود و به مرحوم کاشانی می گوید كه پیرمردی افتاده حال، به روی كول یك آقایی آمده دم در و می گوید به شما بگویم شیخ مرتضی است.
مرحوم كاشانی با عجله پایین می آید و آقا را می برد بالا و مبلغ مورد نیاز را به خدمت آقا تقدیم می كند و دوباره آقا شیخ مرتضی همین راه را با آن وضعیت؛ پیاده برمی گردد و آن پول را با اظهار احترام و عزت و بی هیچ منتی به دست آن آقای گرفتار می رساند! »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر