یکی از ارادتمندان آقا می گفت:
خدمت ایشان نشسته بودم یک مرتبه فرمود:
« به فلانی تلفن کن و بگو آن ذکر را نگو. »
و من تلفن کردم به آن شخص و گفتم. او هم آن ذکر را ترک می کند و بعد گفته بود: هیچ کس از آن ذکری که من بنا داشتم بگویم خبر نداشت.
خدمت ایشان نشسته بودم یک مرتبه فرمود:
« به فلانی تلفن کن و بگو آن ذکر را نگو. »
و من تلفن کردم به آن شخص و گفتم. او هم آن ذکر را ترک می کند و بعد گفته بود: هیچ کس از آن ذکری که من بنا داشتم بگویم خبر نداشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر