حكيمه دختر امام كاظم (عليه السلام) مى گويد: برادرم حضرت رضا (عليه السلام) را ديدم در انبار هيزم ايستاده و آهسته سخن مى گويد، من كسى را در آنجا غير از حضرت رضا (عليه السلام) نمى ديدم، تا اينكه به آن حضرت عرض كردم: ((با چه كسى گفتگو مى كردى؟)).
امام رضا (عليه السلام) فرمود: اين شخص عامر زهرانى ((از بزرگان جن)) است، نزد من آمده، و سؤال مى كند و از بعضى شكايت مى نمايد.
حكيمه گفت: اى مولا من، دوست دارم سخن او را شنوم.
امام رضا (عليه السلام) فرمود: اگر تو سخن او را بشنوى تا يك سال ((بر اثر ترس و هراس)) تب مى كنى.
حكيمه گفت: در عين حال دوست دارم صداى او را بشنوم.
حضرت فرمودند: بشنو.
حكيمه گفت: من گوش دادم، صدائى مانند سوت شنيدم و تا يك سال به تب مبتلا شدم.
رتبه ات اين بس كه امام مبين
صادق دين قبله اهل يقين
امام رضا (عليه السلام) فرمود: اين شخص عامر زهرانى ((از بزرگان جن)) است، نزد من آمده، و سؤال مى كند و از بعضى شكايت مى نمايد.
حكيمه گفت: اى مولا من، دوست دارم سخن او را شنوم.
امام رضا (عليه السلام) فرمود: اگر تو سخن او را بشنوى تا يك سال ((بر اثر ترس و هراس)) تب مى كنى.
حكيمه گفت: در عين حال دوست دارم صداى او را بشنوم.
حضرت فرمودند: بشنو.
حكيمه گفت: من گوش دادم، صدائى مانند سوت شنيدم و تا يك سال به تب مبتلا شدم.
رتبه ات اين بس كه امام مبين
صادق دين قبله اهل يقين
ناشر احكام فروع و اصول
خوانده تو را عالم آل رسول
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر