جستجوی تسبیح و نیش عقرب !

چشمهای آقا شیخ مرتضی زاهد در آخرین سالهای حیاتش مقداری ضعیف شده بود. روزی، بعد از نماز به دنبال تسبیحش می گردد و فرزندش مرحوم حاج شیخ عبدالحسین را می گوید:
« آقا عبدالحسین این تسبیح من کجا است؟ »

شیخ عبدالحسین و حاضرین رو به آقا شیخ مرتضی می کنند. آنها مشاهده می کنند او در حالی که با کشیدن دستهایش بر روی زمین، در جستجوی تسبیحش می باشد، عقربی را در دست گرفته است.
آنها با مشاهده آن عقرب بسیار وحشت زده و هراسان می شوند و فوراً به آقا شیخ مرتضی می گویند:
آقا تکان نخورید؛ شما یک عقرب را در دست گرفته اید.
در این هنگام آقا شیخ مرضی با خونسردی و بسیار آرام می گوید:
« من که با عقرب کاری ندارم؛ من تسبیحم را می خواهم. » و سپس آن عقرب را در گوشه ای رها می کند، انگار نه انگار عقربی را در دست دارد که ذاتش با کوچک ترین تحریکی نیش زدن است و دوباره در حالی که آن عقرب در کنارش می چرخیده، به جستجوی تسبیحش مشغول می شود!

هیچ نظری موجود نیست: