به خوراکی ها لب نزد

آقای حیدری کاشانی می گوید:
« وقتی در خدمت آقا سفری به مشهد رفتیم در یکی از شهرها دوستی داشتم چیزهایی خوردنی عقب اتومبیل گذارد اما هر وقت ما آمدیم از آن استفاده کنیم آقا لب نزد و ما می دانستیم چشم برزخی ما بسته است و واقعیت را نمی بینیم. در مسیر شاهرود کنار خیابان به مسجدی رسیدیم. آقا فرمود:
« همین جا نماز می خوانیم، در مسجد غذایی هم می خوریم و می رویم. »
نماز می خواندیم که امام جماعت که آقای محترمی است آمد و اصرار کرد که به منزل او برویم. آقا فرمود:
« او دلش می خواهد ما به منزل او برویم، چرا رد کنیم. »

رفتیم چایی خوردیم. از خوردنیهای تعارفی یک خربزه را باز پاره کردیم، آقا لب نزد و فرمود:
« همین جا بماند. »
خلاصه خوراکیها در دید و مزاق من تلخ و سیاه شد و دانستیم حسابی است که ایشان با آن سعه صدر لب نمی زند. بعد برای ما روشن شد که ایشان می دید آن را که ما نمی دیدیم. همه آنها که در خدمت آقا بودند نیز به خاطر نخوردن ایشان از آن خوراکیها استفاده نکردند.
« اللهم ارنی الاشیاء کما هی » یکی از دعاهای مکرر ائمه معصومین علیهم السلام است. باید از چاه طبیعت بیرون آمد، تا والی مصر وجود و سلطان سریر شهود شد. »

هیچ نظری موجود نیست: