در کتاب آیت بصیرت نقل شده :
بعضی روزها خدمت آقا بودیم و در محضر ایشان، برای استفاده از طبیعت، به طرف جاده کاشان می رفتیم. یک بار که از جاده اصلی کاشان به یک جاده فرعی وارد شدیم، آقا فرمودند:
« به خیر گذشت. از حادثه ای گذشتیم... !! »
عرض کردم: مسأله چیست؟ آقا فرمودند:
« از خانه که بیرون آمدیم می دیدم، حادثه ناگوار و خطرناکی در پیش است و من تنها صدقه ای دادم و حرکت کردیم. منتظر بودم ببینم چه می شود. مرتب به آن نقطه، که محل حادثه بود، نزدیک می شدیم. شما که از جاده اصلی به فرعی رفتید، حادثه رفع شد. »
شگفتی در این بود که هیچ حرکت غیر منتظره و یا اضطرابی در وجود ایشان دیده نمی شد و حتی جمله ای نفرمودند که به آن جاده نرویم و یا قبل از آن نقطه بایستیم. ایشان، حادثه را به اراده الهی سپرده بودند، تا هر چه او می خواهد انجام شود.
بعضی روزها خدمت آقا بودیم و در محضر ایشان، برای استفاده از طبیعت، به طرف جاده کاشان می رفتیم. یک بار که از جاده اصلی کاشان به یک جاده فرعی وارد شدیم، آقا فرمودند:
« به خیر گذشت. از حادثه ای گذشتیم... !! »
عرض کردم: مسأله چیست؟ آقا فرمودند:
« از خانه که بیرون آمدیم می دیدم، حادثه ناگوار و خطرناکی در پیش است و من تنها صدقه ای دادم و حرکت کردیم. منتظر بودم ببینم چه می شود. مرتب به آن نقطه، که محل حادثه بود، نزدیک می شدیم. شما که از جاده اصلی به فرعی رفتید، حادثه رفع شد. »
شگفتی در این بود که هیچ حرکت غیر منتظره و یا اضطرابی در وجود ایشان دیده نمی شد و حتی جمله ای نفرمودند که به آن جاده نرویم و یا قبل از آن نقطه بایستیم. ایشان، حادثه را به اراده الهی سپرده بودند، تا هر چه او می خواهد انجام شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر