حاج آقا تقی کرمانشاهی( از نوادگان مرحوم آیت الله العظمی وحید بهبهانی ره ) نقل می کنند:
« یکشب آقا شیخ مرتضی زاهد برای نماز خواندن آماده شده بود. آن شب یکی از جلسات هفتگی او برقرار بود. به طور معمول در این جلسات ابتدا دوستان و رفقایش نمازهای مغرب و عشا را به امامت او به جماعت می خواندند و سپس از روی رساله مراجع تقلید زمان، مسئله می فرمود و بعد، سخنان و موعظه های ایشان از روی کتب حدیثی شروع می شد.
اما آن شب نمازهای ایشان عادی نبود؛ به خوبی پیدا بود فکر و حواسش جمع و جور نیست و در تعداد رکعت های نماز هم اشتباه می کرد.
آن جلسه تمام شد؛ اما پریشانیهای آقا شیخ مرتضی همچنان ادامه داشت. حتی در خیابان هم، این حواس پرتی وجود داشت تا آنجا که احتمال داشت با درشکه برخورد کند! و یا به داخل جوی آب بیافتد!
دوستان و رفقای او نیز با نگرانی همین سوالات را از او می پرسیدند:
آقا چه شده؟ ... مریضی و مشکلی پیدا کرده اید؟ ... بیایید برویم دکتر ... چرا این جوری شده اید؟!
و آقا شیخ مرتضی فقط جواب می داد:
نه، نگران نباشید چیزی نیست.
بعد از سه چهار روز چند نفر به اتفاق دوستان و رفقا به همراه آقا شیخ مرتضی به سویی می رفتیم.
آن روز هم، گیجی و حواس پرتی های آقا شیخ مرتضی نزدیک بود مشکل ساز شود اما باز هم وقتی از او سوال می شد چه شده است؟ ایشان فقط جواب می داد: نگران نباشید.
از روی نگرانی و دلواپسی از ایشان پرسیدم: چه می فرمایید آقا! شما حواس پرتی پیدا کرده اید؛ ما را نگران کرده اید! ما حق داریم نگران باشیم و بدانیم چه شده است.
ایشان با همان حال و هوای پریشان و نگرانش جواب داد:
راستش چند روز پیش از این، حدیثی را خواندم؛ حدیثی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله.
همگی از این جمله شگفت زده شدیم.
آقا شیخ مرتضای زاهد ادامه داد:
در آن حدیث، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به حضرت امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند:
« یا علی به اندازه ای که تو با خوبیها و راههای هدایت آشنایی داری، شیطان نیز به همان اندازه با همه بدیها و راههای گمراهی و ضلالت در زمین و آسمان آشنایی دارد...»
و سپس آقا شیخ مرتضی زاهد با نگرانی و اضطراب، به آرامی و زیر لب گفت:
«... و با این شیطان چه کنم؟ »
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
« یکشب آقا شیخ مرتضی زاهد برای نماز خواندن آماده شده بود. آن شب یکی از جلسات هفتگی او برقرار بود. به طور معمول در این جلسات ابتدا دوستان و رفقایش نمازهای مغرب و عشا را به امامت او به جماعت می خواندند و سپس از روی رساله مراجع تقلید زمان، مسئله می فرمود و بعد، سخنان و موعظه های ایشان از روی کتب حدیثی شروع می شد.
اما آن شب نمازهای ایشان عادی نبود؛ به خوبی پیدا بود فکر و حواسش جمع و جور نیست و در تعداد رکعت های نماز هم اشتباه می کرد.
آن جلسه تمام شد؛ اما پریشانیهای آقا شیخ مرتضی همچنان ادامه داشت. حتی در خیابان هم، این حواس پرتی وجود داشت تا آنجا که احتمال داشت با درشکه برخورد کند! و یا به داخل جوی آب بیافتد!
دوستان و رفقای او نیز با نگرانی همین سوالات را از او می پرسیدند:
آقا چه شده؟ ... مریضی و مشکلی پیدا کرده اید؟ ... بیایید برویم دکتر ... چرا این جوری شده اید؟!
و آقا شیخ مرتضی فقط جواب می داد:
نه، نگران نباشید چیزی نیست.
بعد از سه چهار روز چند نفر به اتفاق دوستان و رفقا به همراه آقا شیخ مرتضی به سویی می رفتیم.
آن روز هم، گیجی و حواس پرتی های آقا شیخ مرتضی نزدیک بود مشکل ساز شود اما باز هم وقتی از او سوال می شد چه شده است؟ ایشان فقط جواب می داد: نگران نباشید.
از روی نگرانی و دلواپسی از ایشان پرسیدم: چه می فرمایید آقا! شما حواس پرتی پیدا کرده اید؛ ما را نگران کرده اید! ما حق داریم نگران باشیم و بدانیم چه شده است.
ایشان با همان حال و هوای پریشان و نگرانش جواب داد:
راستش چند روز پیش از این، حدیثی را خواندم؛ حدیثی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله.
همگی از این جمله شگفت زده شدیم.
آقا شیخ مرتضای زاهد ادامه داد:
در آن حدیث، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به حضرت امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند:
« یا علی به اندازه ای که تو با خوبیها و راههای هدایت آشنایی داری، شیطان نیز به همان اندازه با همه بدیها و راههای گمراهی و ضلالت در زمین و آسمان آشنایی دارد...»
و سپس آقا شیخ مرتضی زاهد با نگرانی و اضطراب، به آرامی و زیر لب گفت:
«... و با این شیطان چه کنم؟ »
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر