آقای مهدی معماریان نقل میکند که:
به یاد دارم که در سال 65، در بحبوحه جنگ که قیمت بسیاری از کالاها در بازار آزاد بسیار گران تر از نرخ های رسمی و دولتی بود، از حاج محمد رضا خواستم که چند دست لحاف و تشک برای ما بدوزد. قرار بر این شد که پارچه و لوازم را هم خودش تهیه کند.
رختخواب ها را که تحویل گرفتیم، خودمان محاسبه کردیم که قیمت آن ها حدود پنجاه هزار تومان می شود.
ولی وقتی می خواستیم با حاجی تسویه کنیم، گفت: جمعاً سیزده هزار و پانصد تومان بدهید. گمان می کردم اشتباه می کند و دستمزد و قیمت پارچه ها را حساب نکرده، ولی تأکید می کرد که اشتباهی رخ نداده و قیمت همان است. وقتی تعجب مرا دید، توضیح داد که :
« پنبه و آستر را با قیمت تعاونی به ما می دهند تا در اختیار مردم بگذاریم و قیمتی هم تعیین کرده اند و من همان قیمت را با شما حساب کرده ام. نه فقط برای شما، برای همه مشتری ها به همین قیمت حساب می کنم. از شما همان قدر می گیریم که از دیگران می گیریم؛ نه یک ریال کم تر و نه یک ریال بیشتر.»
به یاد دارم که در سال 65، در بحبوحه جنگ که قیمت بسیاری از کالاها در بازار آزاد بسیار گران تر از نرخ های رسمی و دولتی بود، از حاج محمد رضا خواستم که چند دست لحاف و تشک برای ما بدوزد. قرار بر این شد که پارچه و لوازم را هم خودش تهیه کند.
رختخواب ها را که تحویل گرفتیم، خودمان محاسبه کردیم که قیمت آن ها حدود پنجاه هزار تومان می شود.
ولی وقتی می خواستیم با حاجی تسویه کنیم، گفت: جمعاً سیزده هزار و پانصد تومان بدهید. گمان می کردم اشتباه می کند و دستمزد و قیمت پارچه ها را حساب نکرده، ولی تأکید می کرد که اشتباهی رخ نداده و قیمت همان است. وقتی تعجب مرا دید، توضیح داد که :
« پنبه و آستر را با قیمت تعاونی به ما می دهند تا در اختیار مردم بگذاریم و قیمتی هم تعیین کرده اند و من همان قیمت را با شما حساب کرده ام. نه فقط برای شما، برای همه مشتری ها به همین قیمت حساب می کنم. از شما همان قدر می گیریم که از دیگران می گیریم؛ نه یک ریال کم تر و نه یک ریال بیشتر.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر