ایشان می فرمودند:
« در عالم رؤیا دیدم که در حرم مطهر حضرت امیر علیه السلام در مقابل ضریح ایستاده ام.
طلبه ها آنجا جمع شده بودند پرسیدم چه خبر است؟
گفتند: اینجا شهریه می دهند در این اثناء کسی به من گفت شهریه شما را خود آقا می دهند.
شما مشرف شوید به بالا سر حضرت؛ رفتم بالا سر قبر مطهر، دیدم شخصی نورانی آنجا تشریف دارند و روی قبر مطهر دو لیوان شربت است، به من فرمود: یکی از این لیوانها برای شماست و یکی برای آقا ضیاء الدین عراقی می باشد.
یکی را به من عنایت فرمودند و من خوردم، در عمرم هیچ موقع چنین شربتی نخورده و ندیده بودم. »
« در عالم رؤیا دیدم که در حرم مطهر حضرت امیر علیه السلام در مقابل ضریح ایستاده ام.
طلبه ها آنجا جمع شده بودند پرسیدم چه خبر است؟
گفتند: اینجا شهریه می دهند در این اثناء کسی به من گفت شهریه شما را خود آقا می دهند.
شما مشرف شوید به بالا سر حضرت؛ رفتم بالا سر قبر مطهر، دیدم شخصی نورانی آنجا تشریف دارند و روی قبر مطهر دو لیوان شربت است، به من فرمود: یکی از این لیوانها برای شماست و یکی برای آقا ضیاء الدین عراقی می باشد.
یکی را به من عنایت فرمودند و من خوردم، در عمرم هیچ موقع چنین شربتی نخورده و ندیده بودم. »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر