حجت الاسلام سید علی جبارزاده می گوید:
یکی از فاضلان برای من گفت: هنگامی که در حوزه علمیه کوهستان در حیاط حسینیه قدم زنان کتاب درسی ام را می خواندم. در آن حال یکی از ارادتمندان معظم له با ایشان مشغول صحبت بودند.
آن فرد از آقا جان تقاضای استخاره کرد. آقا دست برد در جیب قبای خود که تسبیح بگیرد و استخاره نماید. متوجه شد که در جیبش تسبیح نیست.
رو به من کرد و فرمود:
« پسرم تسبیح داری؟ »
عرض کردم: بله، بلافاصله تسبیح خود را تقدیم کردم! آقا جان تسبیح را که از من گرفت، یک نگاه به تسبیح کرد و نگاهی دیگر به من و فرمود:
« بابا جان چرا نماز شب نمی خوانی؟ تسبیح تو نشان می دهد که نماز شب نمی خوانی! طلبه باید نماز شب بخواند. »
عرض کردم: از این به بعد نماز شب می خوانم.
یکی از فاضلان برای من گفت: هنگامی که در حوزه علمیه کوهستان در حیاط حسینیه قدم زنان کتاب درسی ام را می خواندم. در آن حال یکی از ارادتمندان معظم له با ایشان مشغول صحبت بودند.
آن فرد از آقا جان تقاضای استخاره کرد. آقا دست برد در جیب قبای خود که تسبیح بگیرد و استخاره نماید. متوجه شد که در جیبش تسبیح نیست.
رو به من کرد و فرمود:
« پسرم تسبیح داری؟ »
عرض کردم: بله، بلافاصله تسبیح خود را تقدیم کردم! آقا جان تسبیح را که از من گرفت، یک نگاه به تسبیح کرد و نگاهی دیگر به من و فرمود:
« بابا جان چرا نماز شب نمی خوانی؟ تسبیح تو نشان می دهد که نماز شب نمی خوانی! طلبه باید نماز شب بخواند. »
عرض کردم: از این به بعد نماز شب می خوانم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر