یکی از شاگردان ایشان می گوید:
روزی به اتفاق چند تن از طلاب تصمیم گرفتیم، خدمت آیت الله نصیری در نوکنده شرف یاب شویم.
من برای رخصت به آقا جان عرض کردم که می خواهیم به نوکنده برویم. آقا جان چندان مایل نبود، لذا جواب مثبت نداد. یکی از طلاب فاضل که کمی به ایشان نزدیک تر بود، به اعتراض گفت: آقا جان ما هر جا می خواهیم برویم شما راضی نیستید!
ایشان وقتی دید ما اصرار بر رفتن داریم، فرمود:
« من حرفی ندارم می خواهید بروید، ولی نوکنده ( آیة الله نصیری) خودش می آید این جا. »
در هر حال، ما بعدازظهر به سمت نوکنده حرکت کردیم، شب را در شهر « بندر گز» منزل یکی از دوستان به سر بردیم و صبح زود به طرف نوکنده حرکت نمودیم.
وقتی به نوکنده رسیدیم و از حال یت الله نصیری پرسیدیم، گفتند: آقای نصیری به همراه عده ای از شاگردان به دیدن آیت الله کوهستانی رفتند و ما با کمال شرمندگی دوباره به کوهستان بازگشتیم!
روزی به اتفاق چند تن از طلاب تصمیم گرفتیم، خدمت آیت الله نصیری در نوکنده شرف یاب شویم.
من برای رخصت به آقا جان عرض کردم که می خواهیم به نوکنده برویم. آقا جان چندان مایل نبود، لذا جواب مثبت نداد. یکی از طلاب فاضل که کمی به ایشان نزدیک تر بود، به اعتراض گفت: آقا جان ما هر جا می خواهیم برویم شما راضی نیستید!
ایشان وقتی دید ما اصرار بر رفتن داریم، فرمود:
« من حرفی ندارم می خواهید بروید، ولی نوکنده ( آیة الله نصیری) خودش می آید این جا. »
در هر حال، ما بعدازظهر به سمت نوکنده حرکت کردیم، شب را در شهر « بندر گز» منزل یکی از دوستان به سر بردیم و صبح زود به طرف نوکنده حرکت نمودیم.
وقتی به نوکنده رسیدیم و از حال یت الله نصیری پرسیدیم، گفتند: آقای نصیری به همراه عده ای از شاگردان به دیدن آیت الله کوهستانی رفتند و ما با کمال شرمندگی دوباره به کوهستان بازگشتیم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر