در استکان من به کسی چای ندهید

باز همان شاگرد ایشان نقل می کند:
« من هر وقت خدمت آقا می رسیدم، اداره مجلس ایشان را از جهت چای دادن به افراد بعهده داشتم. ایشان استکان کوچکی داشت که قدری نبات در او می ریختیم و معمولاً نباتها ته استکان می ماند.
هر وقت آقا چای می خورد استکان ایشان را برای خوردن چای می ریختم که ته استکان آقا را به عنوان تیمن و تبرک بخورم. روزی فردی در مجلس بود که او را نمی شناختم.
آهسته بغل گوش من گفت وقتی آقا چای میل کردند، همان استکان را برای من چای بریز. گفتم: بسیار خوب. وقتی آقا چای میل کرد استکان را برداشتم به جانب سماور می رفتم که چای برای آن شخصی که درخواست داشت بریزم. وسط اطاق بودم که آقا صدا زد فلانی برای کسی در استکان من چای نزیزی ها. من و آن شخص بهتمان زد؛ چون آقا در جریان نبود و به حساب ظاهر خبری در این باره به او نرسیده بود، چرا آقا نهی فرمود، نمی دانم « المؤمن ینظر بنور الله ».

هیچ نظری موجود نیست: