یکی از شاگردان نقل می کند:
در سفر به یکی از روستاهای اطراف بهشهر مرحوم آیت الله کوهستانی را همراهی می کردم. شب را در آن جا سپری کردیم، نصف شب آقا جان مرا صدا زد و به من فرمود:
« برای نماز شب به مسجد برویم »
و در بین راه خطاب به من چنین گفت:
« شاید ما اهل نماز شب نباشیم، ولی این جا به مستحب اهمیت می دهیم تا مردم درباره واجباتشان کوتاهی نکنند و به آن عمل کنند. »
همسر مکرمه اش می گوید:
برخی از شب ها مرحوم آقا در رختخواب هم مناجات می کرد و مشغول ذکر بود، هرگاه احساس می کرد یکی از اعضای خانواده بیدار است و متوجه تضرع او می شود ذکر را قطع می کرد.
در سفر به یکی از روستاهای اطراف بهشهر مرحوم آیت الله کوهستانی را همراهی می کردم. شب را در آن جا سپری کردیم، نصف شب آقا جان مرا صدا زد و به من فرمود:
« برای نماز شب به مسجد برویم »
و در بین راه خطاب به من چنین گفت:
« شاید ما اهل نماز شب نباشیم، ولی این جا به مستحب اهمیت می دهیم تا مردم درباره واجباتشان کوتاهی نکنند و به آن عمل کنند. »
همسر مکرمه اش می گوید:
برخی از شب ها مرحوم آقا در رختخواب هم مناجات می کرد و مشغول ذکر بود، هرگاه احساس می کرد یکی از اعضای خانواده بیدار است و متوجه تضرع او می شود ذکر را قطع می کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر