یکی از سادات افغانستان چند شبی بود که در نماز ایشان شرکت می کرد. لباسی معمولی به تن داشت و ظاهری پریشان، اما مناعت طبع و عزت نفس بسیاری از خود نشان می داد.
شبی نگاه آقا به وی افتاد. بدون این که او سخنی بگوید، به منزل رفته و یک عبا و قبا همراه خود آوردند و با نشاط بسیار همراه با خوشرویی به آن سید تقدیم کردند.
فردای آن شب که ما وارد حسینیه شدیم، آن سید افغانی را در لباس مقدس روحانیت دیدیم. متوجه شدیم که ایشان روحانی بوده، اما به خاطر فقر و ناداری، توان خرید لباس نداشته است، ولی این پیر ژرف اندیش با نگاه بصیرت آمیز خود حقیقت را دریافته است!!
شبی نگاه آقا به وی افتاد. بدون این که او سخنی بگوید، به منزل رفته و یک عبا و قبا همراه خود آوردند و با نشاط بسیار همراه با خوشرویی به آن سید تقدیم کردند.
فردای آن شب که ما وارد حسینیه شدیم، آن سید افغانی را در لباس مقدس روحانیت دیدیم. متوجه شدیم که ایشان روحانی بوده، اما به خاطر فقر و ناداری، توان خرید لباس نداشته است، ولی این پیر ژرف اندیش با نگاه بصیرت آمیز خود حقیقت را دریافته است!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر