مرحوم حاج سید محمد کسایی، یکی از دوستان و اصحاب جلسات آقا شیخ مرتضی بوده و یکی از جلسات هفتگی آقا شیخ مرتضی چندین سال در خانه آن مرحوم برگزار می شده است.
در شبی غم و غصه ای برایشان هجوم می آورد.
ایشان با اینکه از تربیت شده های آقا شیخ مرتضی زاهد، و اهل ایمان و تقوا بود، اما آن شب مسائل و حوادثی دست به دست هم داده تا او از خدای خود شکوه و گلایه کند.
ایشان آن شب در خواب، یار و استادش آقا شیخ مرتضی زاهد را می بیند.
آقا شیخ مرتضی شروع به موعظه و استدلال و برهان می کند تا او را از آن حالت بیرون آورد؛ زیرا آن حالت را از منزلت و تقوای آقا سیدمحمد بسیار دور می دید.
قیامت را به یاد می آورد، بزرگواری ها و نعمت های خدا را ذکر می کند و ...
صبح هنگامی که حاج سیدمحمد برای برگزاری جلسه روضه و توسل آماده می شود، صدای درب بلند می شود و سپس آقا شیخ مرتضی وارد خانه می شود.
آن روز آقا شیخ مرتضی خیلی زود آمد. آقا سیدمحمد با تعجب از ایشان استقبال کرد؛ اما هنوز سلام و علیک ها و احوالپرسی های معمولی تمام نشده بود که آقا شیخ مرتضی بدون مقدمه شروع به گفتن سخنانی کرد که حاج سیدمحمد را به سرعت به یاد خواب دیشبش انداخت.
آقا شیخ مرتضی، همان مطالبی را که در خواب به او گفته بود، دوباره داشت در بیداری تکرار می کرد!
آقا شیخ مرتضی زاهد تصریح می کرد که آن گلایه و دلخوری از خداوند به قدری از آقا سیدمحمد بعید بوده است که او را وادار کرده است تا از همان دنیای خواب و رویا او را از آن حالت بیرون بیاورد!
در شبی غم و غصه ای برایشان هجوم می آورد.
ایشان با اینکه از تربیت شده های آقا شیخ مرتضی زاهد، و اهل ایمان و تقوا بود، اما آن شب مسائل و حوادثی دست به دست هم داده تا او از خدای خود شکوه و گلایه کند.
ایشان آن شب در خواب، یار و استادش آقا شیخ مرتضی زاهد را می بیند.
آقا شیخ مرتضی شروع به موعظه و استدلال و برهان می کند تا او را از آن حالت بیرون آورد؛ زیرا آن حالت را از منزلت و تقوای آقا سیدمحمد بسیار دور می دید.
قیامت را به یاد می آورد، بزرگواری ها و نعمت های خدا را ذکر می کند و ...
صبح هنگامی که حاج سیدمحمد برای برگزاری جلسه روضه و توسل آماده می شود، صدای درب بلند می شود و سپس آقا شیخ مرتضی وارد خانه می شود.
آن روز آقا شیخ مرتضی خیلی زود آمد. آقا سیدمحمد با تعجب از ایشان استقبال کرد؛ اما هنوز سلام و علیک ها و احوالپرسی های معمولی تمام نشده بود که آقا شیخ مرتضی بدون مقدمه شروع به گفتن سخنانی کرد که حاج سیدمحمد را به سرعت به یاد خواب دیشبش انداخت.
آقا شیخ مرتضی، همان مطالبی را که در خواب به او گفته بود، دوباره داشت در بیداری تکرار می کرد!
آقا شیخ مرتضی زاهد تصریح می کرد که آن گلایه و دلخوری از خداوند به قدری از آقا سیدمحمد بعید بوده است که او را وادار کرده است تا از همان دنیای خواب و رویا او را از آن حالت بیرون بیاورد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر