حاج آقا جواد گلپایگانی نقل کردند که:
خواهر مرحوم سید ابوطالب محمودی دیسک کمر گرفته بود و قادر به حرکت نبود. ایشان از عمل جراحی بسیار می ترسید. شبی همراه فرزندانش می آیند قم و مشرف به حرم مطهر حضرت معصومه(س) می شوند بعد از اینکه از حرم بیرون می آیند به سوی مسجد جمکران حرکت می کنند. فرزندانش می گویند: وقتی خواستیم به مسجد برویم چون مادرمان قادر به حرکت و راه رفتن نبود، ایشان در ماشین خوابید و ما به مسجد مشرف شدیم وقتی آمدیم دیدیم که مادرم از ماشین پیاده شده و دارد راه می رود.
گفتم خواهر، شما چرا پیاده شدید و راه رفتن برای شما خوب نیست. خواهرم گفت: من شفا یافتم و الان هیچ دردی ندارم!
و توضیح داد که: وقتی به حرم مشرف شدم سر قبر آقای گلپایگانی رفتم و بعد از فاتحه عرض کردم آقا اگر شفای مرا نگیری شکایت شما را به امام رضا می کنم. وقتی شما رفتید در ماشین خوابیده بودم در عالم رؤیا آقای گلپایگانی را دیدم که به من فرمودند:
« بلند شو که شما شفا یافتید. و دیگر نروی شکایت به امام رضا کنی. »
بیدار شدم احساس کردم که درد برطرف شده است. و من شفا گرفته ام.
خواهر مرحوم سید ابوطالب محمودی دیسک کمر گرفته بود و قادر به حرکت نبود. ایشان از عمل جراحی بسیار می ترسید. شبی همراه فرزندانش می آیند قم و مشرف به حرم مطهر حضرت معصومه(س) می شوند بعد از اینکه از حرم بیرون می آیند به سوی مسجد جمکران حرکت می کنند. فرزندانش می گویند: وقتی خواستیم به مسجد برویم چون مادرمان قادر به حرکت و راه رفتن نبود، ایشان در ماشین خوابید و ما به مسجد مشرف شدیم وقتی آمدیم دیدیم که مادرم از ماشین پیاده شده و دارد راه می رود.
گفتم خواهر، شما چرا پیاده شدید و راه رفتن برای شما خوب نیست. خواهرم گفت: من شفا یافتم و الان هیچ دردی ندارم!
و توضیح داد که: وقتی به حرم مشرف شدم سر قبر آقای گلپایگانی رفتم و بعد از فاتحه عرض کردم آقا اگر شفای مرا نگیری شکایت شما را به امام رضا می کنم. وقتی شما رفتید در ماشین خوابیده بودم در عالم رؤیا آقای گلپایگانی را دیدم که به من فرمودند:
« بلند شو که شما شفا یافتید. و دیگر نروی شکایت به امام رضا کنی. »
بیدار شدم احساس کردم که درد برطرف شده است. و من شفا گرفته ام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر