حجت الاسلام علیجانی چنین نقل کرد:
ایامی که در حوزه کوهستان مشغول فراگیری علوم دینی بودم، یکی از هم اتاقی های من دچار مرض سرخک شد. او را به دکتر بردیم، ولی سرخک به یکی دیگر از طلاب سرایت کرد و او مریض شد.
شب پنج شنبه که طبق معمول در حسینیه معظم له روضه برقرار بود، پس از پایان مجلس خدمت آقا جان رسیدم و به ایشان عرض کردم، برخی از دوستان سرخک گرفته اند و چون آن مرض مسری است، می ترسم همه رفقا را گرفتار کند. آقا جان فرمود:
« وقتی رفتی وارد اتاق شدی، سلام کن و بعد از سلام بگو که سرخک باید از این جا دور شود و بچه های مرا اذیت نکند. »
من نیز طبق دستور آقا جان عمل کردم و از برکت کلام آقا جان این مرض از اتاق ما رخت بر بست و کسی دچار سرخک نشد.
ایامی که در حوزه کوهستان مشغول فراگیری علوم دینی بودم، یکی از هم اتاقی های من دچار مرض سرخک شد. او را به دکتر بردیم، ولی سرخک به یکی دیگر از طلاب سرایت کرد و او مریض شد.
شب پنج شنبه که طبق معمول در حسینیه معظم له روضه برقرار بود، پس از پایان مجلس خدمت آقا جان رسیدم و به ایشان عرض کردم، برخی از دوستان سرخک گرفته اند و چون آن مرض مسری است، می ترسم همه رفقا را گرفتار کند. آقا جان فرمود:
« وقتی رفتی وارد اتاق شدی، سلام کن و بعد از سلام بگو که سرخک باید از این جا دور شود و بچه های مرا اذیت نکند. »
من نیز طبق دستور آقا جان عمل کردم و از برکت کلام آقا جان این مرض از اتاق ما رخت بر بست و کسی دچار سرخک نشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر