چون ماءمون از زبان حضرت رضا (عليه السلام) شنيد كه مى فرمايد مرا به زهر ستم شهيد خواهند كرد ماءمون از شنيدن اين سخنان گريان شد و گفت يابن رسول الله چه كسى مى تواند شما را به قتل رساند؟ چه كسى ياراى آن هست كه تا من زنده هستم نسبت به شما بدى انديشه كند؟
حضرت فرمود: اگر بخواهم مى توانم بگويم چه كسى مرا شهيد خواهد كرد.
ماءمون گفت: يابن رسول الله غرض شما از اين سخنان آن است كه ولايت عهد مرا قبول نكنى تا مردم بگويند كه شما ترك دنيا كرده اى.
حضرت فرمود: به خدا سوگند از روزى كه پروردگار من مرا خلق كرده است تا حال دروغ نگفته ام و ترك دنيا نكرده ام و غرض تو را مى دانم.
ماءمون گفت غرض من چيست؟
حضرت فرمود: غرض تو آن است كه مردم بگويند على بن موسى الرضا ترك دنيا نكرده بلكه دنيا ترك او كرده بود، اكنون كه دنيا او را ميسر شد براى طمع خلافت ولايت عهد را قبول كرد.
ماءمون در غضب شد و گفت پيوسته سخنان ناگوار در برابر من مى گوئى به خدا قسم كه اگر ولايت عهد مرا قبول نكنى گردنت را خواهم زد.
السلام اى شهيد خراسان
اى پناه دل بى پناهان
حضرت فرمود: اگر بخواهم مى توانم بگويم چه كسى مرا شهيد خواهد كرد.
ماءمون گفت: يابن رسول الله غرض شما از اين سخنان آن است كه ولايت عهد مرا قبول نكنى تا مردم بگويند كه شما ترك دنيا كرده اى.
حضرت فرمود: به خدا سوگند از روزى كه پروردگار من مرا خلق كرده است تا حال دروغ نگفته ام و ترك دنيا نكرده ام و غرض تو را مى دانم.
ماءمون گفت غرض من چيست؟
حضرت فرمود: غرض تو آن است كه مردم بگويند على بن موسى الرضا ترك دنيا نكرده بلكه دنيا ترك او كرده بود، اكنون كه دنيا او را ميسر شد براى طمع خلافت ولايت عهد را قبول كرد.
ماءمون در غضب شد و گفت پيوسته سخنان ناگوار در برابر من مى گوئى به خدا قسم كه اگر ولايت عهد مرا قبول نكنى گردنت را خواهم زد.
السلام اى شهيد خراسان
اى پناه دل بى پناهان
اى گل پرپر باغ حيدر
پاره قلب موسى بن جعفر
اى رضا جان، اى رضا جان، اى رضا جان
تو جيگر گوشه مرتضائى
تو على بن موسى الرضائى
جان زهرا و جان جوادت
وقت مردن ز ماكن عيادت
اى رضا جان، اى رضا جان، اى رضا جان
مصطفى را تو نور دو عينى
حافظ خون سرخ حسينى
يك نظر كن بر اين قلب خسته
جان زهراى پهلو شكسته
اى رضا جان، اى رضا جان،اى رضا جان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر