10 : شاهزاده از كنار قبر نخواهد رفت

نوشته اند پسر سلطان سنجر يا پسر يكى از وزيرانش به بيمارى شديد مبتلا شد، پزشكان گفتند بايد بگردش برود و خود را به شكار مشغول نمايد.
روزى براى شكار با غلامان و اطرافيان خارج شده بود ناگاه آهوئى از مقابل او گذشت، شاهزاده با سرعت هر چه بيشتر اسب از پى آن آهو تاخت آن حيوان به قبر مقدس حضرت رضا (عليه السلام) پناه آورد.
شاهزاده خود را به آن مقام منيع و پناهگاه رفيع كه هر كس به آنجا پناه برد ايمن است، رسانيد، تصميم گرفت آهو را شكار كند، اما سپاهيانش جراءت نكردند اقدام به اين كار كنند، از اين جريان در شگفت شدند شاهزاده به غلامان و همراهان خود دستور داد همه پياده شوند و خود او نيز پياده شد و با پاى برهنه با كمال ادب به جانب مرقد شريف امام (عليه السلام) رفت و خود را روى قبر انداخت و شروع به گريه و زارى به درگاه خدا نموده و شفاى بيمارى خود را از امام (عليه السلام) خواست.
همان لحظه شفا يافت، اطرافيان همه شاد و خوشحال شدند و اين بشارت را به پادشاه رساندند كه به بركت قبر على بن موسى الرضا (عليه السلام)، فرزندش شفا يافته.
گفتند: شاهزاده از كنار قبر نخواهد رفت و همانجا مى ماند تا معماران و بناها به ساختن ساختمان قبه مباركه شروع كنند و در اينجا شهرى بنا شود و آراسته گردد تا يادگارى از او باشد.
سلطان از شنيدن اين مژده خوشحال و مسرور شد و سجده شكر به جا آورد و فورا از پى معماران فرستاد و روى قبر مبارك بقعه و گنبد و بارگاهى ساختند و اطراف شهر را ديوار كشى كردند.

خاك خراسان ز مقدم تو بهشت است
بلكه روضه ات بهشت كنشت است

در بر چشم كسى كه پاك سرشت است
بهر رواقت نسبت زشت است

هیچ نظری موجود نیست: