- كیهان: جناب نكوگویان با تشكر از حضور جناب عالی ... تقاضا میكنیم خاطرات و ناگفتههایی از پدر بزرگوارتان جناب شیخ برایمان بیان بفرمایید
من محمود نكوگویان هستم و پدرم به هر كس رسیده سفارش مرا كرده و گفته: این ته تغاری مرا دعا كنید كه بیراهه نرود
- كیهان: شما هنگام فوت جناب شیخ چند سال داشتید؟
- كیهان: جناب شیخ كلاً چند فرزند داشتند؟
- كیهان: از برادران و خواهرانتان در حال حاضر چند نفر در قید حیاتند؟
- كیهان: به نظر شما مهمترین ویژگی جناب شیخ چه چیزی بود؟
- كیهان: به نظر میرسد جناب شیخ در سالهای اختناق كه فشار هم زیاد بود، سعیشان این بود كه تكتك آدمها را بسازد، چون هدایت جمعی عملاً ممكن نبود. شرایط، ائمه (علیهم السلام) در زمان اختناق اموی و عباسی این گونه عمل میكردند، تا اینكه خیر و نیكی آنقدر گسترش پیدا كند كه مدرم آگاه بشوند و ظلم را تحمل نكنند و در واقع، حالا این اتفاق افتاده است.
نكوگویان: من در تأیید فرمایش شما باید عرض كنم، وقتی كه برای بابا سالگرد گرفتیم آقای دكتر هاشمیان را برای سخنرانی دعوت كردیم. جمعیت زیادی سر مزار پدرم آمده بودند. آقای هاشمیان وقتی منبر رفت گفت: برای این مجلس، من مطالب دیگری در ذهنم آماده كرده بودم، ولی حالا میبینم اكثراً جوانان در كنار مزار شیخ نشستهاند بنابراین، من حرفم را متناسب با مخاطبان جوان عرض میكنم و با جوانها صحبت میكنم
- كیهان: یكی از نكات مهمی كه باید به آن اشاره كنیم، چاپ كتاب «تندیس اخلاص» و پس از آن، «كیمیای محبت» توسط آقای ری شهری است. این دو كتاب، بویژه كتاب كیمیای محبت، تأثیر فراوانی در شناساندن شخصیت عرفانی جناب شیخ به مردم داشت پس از انقلاب، كمتر كتابی با این حد از تأثیر در هدایت جوانان داشتیم
- كیهان: آقای دكتر مدسی میفرمودند كه انتقاداتی به كتاب «تندیس اخلاص» داشتم نامهای نوشتم كه قسمتی از آن در كتاب كیمیای محبت مورد توجه قرار گرفت و اصلاح شد. با این همه، جنبه هدایت كننده این اثر، خیلی بیشتر از اینهاست. به راستی اگر كتاب آقای ری شهری نبود، ما هم نمیتوانستیم یادنامه جناب شیخ را در بیاوریم. او كار را شروع كرد و دیگران باید ادامه بدهند
- كیهان: جناب شیخ به یقین رسیده بود و آنچه میگفت، واقعاً باور قلبی او بود
جناب شیخ گفت: برای كار تو، از حضرت ابوالفضل(ع) و حضرت زینب (س) هم كمك گرفتم. ببینید! این كار یعنی این كه این من نیستم كه كاری می کنم، بلكه ائمه(ع) و بزرگان دین هستند كه توسل به آنها و اطعام گرسنگان كارگشاست
- كیهان: یك كرامت دیگر هم از ایشان درباره بركت دادن به غذا نقل شده و حالا بهتر است از زبان شما بشنویم
- كیهان: این نكته بسیار مهمی است كه جناب شیخ از خودش میبرید و در حقیقت واسطه ای در كارها قرار میداد
- كیهان: این بزرگان نه تنها باید كلامشان حساب میداشت، بلكه بر واردات قلبی و آنچه كه از قلبشان هم میگذشت، باید كنترل داشته باشند. ما فكرمان پریشان است و نمیتوانیم هر زمان كه دلمان میخواهد فكری را از ذهنمان خارج كنیم. حتی موقع نماز هم نمیتوانیم تمركز كنیم و فكرمان را تنها معطوف به عبادت و خداوند كنیم، اما عرفا در 24 ساعت مثل هنگام نماز، در فكر خدا هستند و هر فكری اجازه ندارد به ذهنشان وارد شود. خداوند هم چشم و گوش آنها را باز میكند كه ببینند آنچه را دیگران نمیبینند
- كیهان: جناب شیخ، علتهای دیگری ورای این علتها كه میشناسیم برای حوادث و اتفاقات به ظاهر بیارتباط با هم میدید. سبب شناسی او بر مبنای دیگری بود، در برخی آیات و احادیث معصومین(ع) هم ردپای اینگونه سبب شناسی وجود دارد، مثلاً در حدیثی ازمعصوم(ع) آمده است كه اگر حكام به مردم دروغ بگویند، باران نمیبارد! در حالی كه به ظاهر، بین آمدن باران و دروغگویی حاكمان ارتباطی نمیبینیم. گویی یك نظام علت و معلولی غیر از آنچه ظاهر است بر دنیا حاكم است كه فقط بعضی میفهمند
به دوستت بگو بدبخت تو مشرك شدهای! در آن مدت تو خودت را گذاشته بودی جلو كه «من چشم برزخیام باز شود! «من» ببینم! پس خدا كو؟ برای خدا چه كردهای؟ بعد جناب شیخ گفت: به او بگو برو نمازت را بخوان! زنت هم از تو ناراضی است، برو دو حلقه النگو بگیر و او را راضی كن
- كیهان: از نظر جناب شیخ آن فرد تنها به دنبال یك نوع قدرت شخصی و توانایی برای خودش بوده، نه تقرب به خداوند
- كیهان: آیا جناب شیخ در زندگی از داشتن دید برزخی دچار ناراحتی و هراس نمیشد؟ این كه مردم را با چهره واقعیشان مثلا به صورت حیواناتی چندش آور ببیند، از قبیل دیدن تصویر واقعی آن زن بیحجاب كه فرمودید؟
فرار نكن، بیا برویم خانه جناب شیخ، من میگویم كه دزد فرد دیگری بود، به هرحال به این طریق كفشها به صاحبانش میرسد
- كیهان: یكی دیگر از ویژگیهای جناب شیخ، توجه و اظهار محبت به همه آفریدههایخداوند و از جمله حیوانات بوده، در این باره هم خاطرهای در ذهنتان هست؟
گفت: یك آدم لوطی پیدا شده به سگها غذا میدهد، شما هم بروید سهمتان را بگیرید
- كیهان: محبت جناب شیخ گسترده بود و همه را در بر میگرفت و این نشانه رقت قلب و لطافت روح آن بزرگوار بود
پرسیدند: جناب شیخ! چرا نماز را به تأخیر انداختید؟ گفت: از این تازه وارد بپرسید
آن شخص تازه وارد گفت: من هم سعی داشتم كه برای نماز اول وقت اینجا باشم، اما در راه كه میآمدم دیدم سگی پایش شكسته و ناراحت است. معطل شدم تا پای سگ را ببندم و به همین خاطر كمی دیر رسیدم. جناب شیخ به احترام این كار او، نماز را به تأخیر انداخته بود
- كیهان: از بعضی حكایتهایی كه از شیخ شنیدهایم یا خواندهایم اینطور استنباط میشود كه گویی گاهی به صورت ناگهانی خبر واقعهای به جناب شیخ میرسید، یا بهتر است بگوییم به او الهام میشد، گاهی هم وقایع پنهان و دور از چشم دیگران را میدیده است درباره این گونه موارد هم خاطرهای دارید؟
ایشان بكشند و خلاصه با عزت و احترام و تشریفات او را به مسجد بیاورند. اما آن بنده خوب خدا، عبا را روی سرش انداخته بود و تنها و ناشناس توی مسجد آمد و نشست! به جناب شیخ گفتند: آقای خوانساری تنها به مسجد آمد و نشست. پدرم گفت: نه، تنها نبود، دستش در دست امام زمان (عج الله تعالی فرجه شریف) بود
- كیهان: یكی دیگر از خصوصیات جناب شیخ فعالیت مستمر و كار و نشاط بود، گویا تا آخرین روزهای زندگی كار میكردند، همین طور است؟
داشته باشد و از آن امرار معاش كند و شدیداً با بی شغلی و بیكاری مخالف بود و این را به همه میگفت. میدانید كه ما در جنوب تهران، در مولوی زندگی میكردیم و آنجا قبل از انقلاب، یك محیط خاصی بود. آدمهای ناباب هم زیاد داشت. اما پدرم، هیچ وقت از همان آدمهای ناباب با القاب و عناوین زشتی كه در آن وقت مرسوم بود، یاد نمیكرد. به آنها داش مشدی میگفت. یك روز پدرم با یكی از همین افراد كه مست هم بوده، در كوچه رو به رو میشود، میرود و یقه او را میگیرد و از او میپرسد: چرا مادرت را كتك زدی؟ مرد مست با اعتراض میگوید: برو ببینم، به تو چه مربوط است؟ پدرم میگوید: اگر دفعه دیگر او را بزنی من هم تو را میزنم! یعنی چه، خجالت نمیكشی
مادرت را میزنی؟ آن مرد مست میرود و با مادرش دعوا میكند كه چرا رفتهای و شكایت مرا به پیر مرد خیاط كردهای؟ مادرش میگوید: والله به پیر و پیغمبر من چیزی به كسی نگفتهام. فردایش باز هم همان مرد مست از آنجا رد میشود، پدرم كه منتظرش بوده به او میگوید: باز هم رفتی و با مادرت دعوا كردی؟ مرد مست میگوید: باز هم او آمد و به تو شكایت كرد؟ پدرم میگوید: خجالت بكش! چرا عرق می خوری؟ زشت است! مرد مست میگوید: بیكارم، قبلا جگر فروش بودم، سهمیهام را قطع كردهاند، محل كارم را هم گرفتهاند و حالا دیگر به من جگر نمیدهند. خدا گواه است كه این قسمتاش را خودم شاهد بودم. پدرم گفت: حالا چند تا جگر میخواهی؟ گفت: اگر شش یا هفت تا جگر به من بدهند زندگیام میچرخد.
پدرم گفت: خیلی خب، من میگویم هشت تا جگر به تو بدهند برو سركارت. رفت و مشغول كار شد و عجیب این كه اوایلی كه پدرم از دنیا رفته بود ما سر مزار او كه میرفتیم، سماور داشتیم و همین مرد میآمد و در مقبره پدرم چایی دم میكرد و به همه چای میداد
- كیهان: این یك نمونه جالب از نهی از منكر جناب شیخ بوده البته نفس قدسی ایشان و اخلاص در سخن و عمل هم پشتوانه كارش بوده كه چنین تأثیراتی را به دنبال داشته است
- كیهان: چطور؟ شما كه سید نیستید
كم است
- كیهان: چرا؟ كیهان فرهنگی در خدمت شما است و گوشهای خوانندگان ما شنوای سخنان شیرین و هدایتگر شما است
- كیهان: یكی دیگر از مواردی كه در زندگی جناب شیخ درخشندگی بسیاری دارد این است كه او در عین تنگدستی، گشاده دست بود. این موضوع خیلی مهم است. همه میدانند كه جناب شیخ مغازه نداشت و كارش را در همان خانه كه محل زندگی و جلساتش بود انجام میداد. گذران زندگی او هم از همان كار خیاطی بود، با این همه، اطعام میكرد و به نیازمندان هم كمك مالی میرساند
- كیهان: جناب نكوگویان! درباره صداقت جناب شیخ مطالب زیادیشنیدهایم آیا شما هم خاطرهای جز آنچه گفته شده در این زمینه دارید؟
میگفت: من كه از پشت سر به آنها نگاه میکردم، دیدم كه آن مرد در هالهای از نورحركت میكند! من هم علاقهمند شدم كه كاری مثل او انجام بدهم! یك روز كوزه سنگین آدم ناتوانی را گرفتم و همراه او بردم. بعد به من حالی كردند كه نشد! آن مرد كه دیدی ندیده خرید، اما تو دیدی
پدرم برای پناه آوردن انسان به خدا و توجه به او، مثال جالبی میزد و میگفت: ازكودك یاد بگیرید كه وقتی مادر او را تنبیه میكند، همسایه میآید نازش میكند، ولی او میگوید: نه، من مادرم را میخواهم
- كیهان: غالباً تصور میشود كه عرفا با سیاست و مسایل اجتماعی بیگانهاند، شما به عنوان فرزند جناب شیخ و شاهد زنده، پدرتان را در این گونه امور چگونه دیدید؟
- كیهان: ما در تدارك یادنامه، به مزار جناب شیخ به ابن بابویه رفتیم، یكی از بستگان هم با پسرش همراه ما بود. این پسر تازه ازدواج كرده بود و از لحاظ مالی وضع خوبی نداشت. به هر حال، آنجا فاتحهای خواندیم و برگشتیم. چندی بعد، همان جوان به من گفت: هر وقت خواستی به ابن بابویه و مزار جناب شیخ بروی مرا هم ببر!گفتم: چه شده كه به جناب شیخ علاقهمند شدهای؟ گفت: نوبت پیش، من آنجا نیتی كردم و حاجتی خواستم و حاجتم برآورده شد. كاری بود كه به ظاهر غیر ممكن به نظر میرسید ولی با كرامت جناب شیخ انجام گرفت. این بار میخواهم بروم و از جناب شیخ تشكر كنم. آقای دكتر مدرسی هم در یكی از دیدارهایمان میگفت: جناب شیخ برای من همیشه حاضر است. هر موقعی كه مشكلی دارم كنار من مینشیند و مشكل را حل میكند
- كیهان: بهعنوان آخرین سؤال میخواهیم نظر جناب شیخ را هم درباره علوم جدید بدانیم آقای دكتر مدرسی میفرمودند: جناب شیخ نظر مثبتی نسبت به علوم جدید داشت. ما شنیدهایم كه جناب شیخ درباره سفر انسان به ماه نظر مثبتی ابراز داشتهاند، لطفا در این مورد توضیح بفرمایید
خیلیها میگویند دسترسی به كاینات حرام است
جناب شیخ گفت: خداوند همه چیز را مسخر انسان كرده ولی انسان را برای خودش خلق كردههمهاش مال توست، می توانی به كره ماه بروی، برو
والسلام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر