بشر بن مهاجر مى گويد: زنى نزد رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و گفت: من زنا كرده ام مى خواهم ((با اجراى حد)) مرا پاك گردانى.
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به او فرمود: ((به خانه ات بر گرد)).
او رفت، و فرداى آن روز آمد و همان مطلب را بازگو نمود، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به او فرمود: ((به خانه ات برگرد)).
او رفت و روز سوم آمد، عرض كرد: ((اى پيامبر! سوگند به خدا من از راه زنا حامله شده ام)).
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: ((برو تا وقتى كه بچه ات متولد شود)).
او رفت و پس از مدتى، بچه متولد شد، آنگاه به حضور رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و عرض كرد: ((بچه ام متولد شد)).
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: ((برو بچه ات را شير ده، تا هنگامى كه از شير گرفته شود.))
او رفت، پس از مدتى آمد در حالى كه بچه اش را همراه خود آورده بود و تكه نانى در دست بچه بود و مى خورد، زن عرض كرد: ((ببين اى پيامبر خدا كه بچه ام از شير باز گرفته شده و نان مى خورد.))
در اين هنگام رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) كفالت و سرپرستى كودك را به يكى از مسلمين سپرد حضرت دستور داد گودالى را كنده و، آن زن وارد آن گودال شد كه تا سينه اش درون گودال بود، سپس به مسلمين فرمود تا آن را ((بخاطر زناى محصنه - يعنى با اينكه شوهردار بوده و در عين حال آميزش نامشروع نموده)) سنگسار نمودند به اين ترتيب زن در حالى كه توبه واقعى كرده بود، با قبول عذاب دنيوى، پاك و اعدام شد)).
در ميان سنگسار كنندگان ((خالد بن وليد ملعون كه يك مرد خشن و چند آتشه بود)) وجود داشت او ((بجاى سنگ)) قطعه اى از هيزم آتش را برداشت و محكم بر سر آن زن زد كه خون از سر او به صورت خالد پاشيد و به او دشنام داد.
رسول خدا فرمود: اى خالد! آرام باش، خود را كنترل كن، سوگند به خدايى كه جانم در اختيار اوست، آن زن توبه كرد آنگونه اى كه خداوند او را آمرزيد سپس پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بر جنازه آن زن نماز خواند و او را دفن كرد.
اللهم اجعلنا من التوابين و ارحمنا بحق محمد و آله
يا الهى به حق عزت و جاهت
كه كنى روزيم لقاى محمد (ص)
كنيم حشر در ملازمت او
دهيم جاى در لواى محمد (ص)
بچشانى مرا ز باده توحيد
جامى از مشرب هداى محمد (ص)
فيض را جرعه اى دهى ز شرابش
تا كه شفا يابد از دواى (ص)
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به او فرمود: ((به خانه ات بر گرد)).
او رفت، و فرداى آن روز آمد و همان مطلب را بازگو نمود، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به او فرمود: ((به خانه ات برگرد)).
او رفت و روز سوم آمد، عرض كرد: ((اى پيامبر! سوگند به خدا من از راه زنا حامله شده ام)).
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: ((برو تا وقتى كه بچه ات متولد شود)).
او رفت و پس از مدتى، بچه متولد شد، آنگاه به حضور رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و عرض كرد: ((بچه ام متولد شد)).
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: ((برو بچه ات را شير ده، تا هنگامى كه از شير گرفته شود.))
او رفت، پس از مدتى آمد در حالى كه بچه اش را همراه خود آورده بود و تكه نانى در دست بچه بود و مى خورد، زن عرض كرد: ((ببين اى پيامبر خدا كه بچه ام از شير باز گرفته شده و نان مى خورد.))
در اين هنگام رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) كفالت و سرپرستى كودك را به يكى از مسلمين سپرد حضرت دستور داد گودالى را كنده و، آن زن وارد آن گودال شد كه تا سينه اش درون گودال بود، سپس به مسلمين فرمود تا آن را ((بخاطر زناى محصنه - يعنى با اينكه شوهردار بوده و در عين حال آميزش نامشروع نموده)) سنگسار نمودند به اين ترتيب زن در حالى كه توبه واقعى كرده بود، با قبول عذاب دنيوى، پاك و اعدام شد)).
در ميان سنگسار كنندگان ((خالد بن وليد ملعون كه يك مرد خشن و چند آتشه بود)) وجود داشت او ((بجاى سنگ)) قطعه اى از هيزم آتش را برداشت و محكم بر سر آن زن زد كه خون از سر او به صورت خالد پاشيد و به او دشنام داد.
رسول خدا فرمود: اى خالد! آرام باش، خود را كنترل كن، سوگند به خدايى كه جانم در اختيار اوست، آن زن توبه كرد آنگونه اى كه خداوند او را آمرزيد سپس پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بر جنازه آن زن نماز خواند و او را دفن كرد.
اللهم اجعلنا من التوابين و ارحمنا بحق محمد و آله
يا الهى به حق عزت و جاهت
كه كنى روزيم لقاى محمد (ص)
كنيم حشر در ملازمت او
دهيم جاى در لواى محمد (ص)
بچشانى مرا ز باده توحيد
جامى از مشرب هداى محمد (ص)
فيض را جرعه اى دهى ز شرابش
تا كه شفا يابد از دواى (ص)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر