مورد عنايت رسول خدا قرار گرفت

عبدالله مبارك گفت: سالى از حج فارغ شدم به مدينه به زيارت قبر پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) رفتم شبى آن حضرت را در خواب ديدم، حضرت فرمود: اى عبدالله! همينكه بكوفه برگشتى سلام مرا به بهرام محبوسى برسان و به او بگو من روز قيامت تو را شفاعت مى كنم،
همينكه بكوفه برگشتم نزد بهرام محبوسى رفتم، از او سؤال كردم چه عمل خير و نيكى كرده اى كه مورد توجه پيامبر ما شده اى، بهرام گفت: در همسايگى ما زن فقيرى بود كه چند بچه يتيم داشت، شبى به خانه ما آمد و چراغى روشن كرد و بيرون رفت و دو مرتبه چراغ را خاموش كرد، من از كار او به شك افتادم، برخواستم همراهش رفتم، ديدم همينكه وارد خانه اش ‍ شد، بچه هايش گفتند: مادر براى ما چه چيز آوردى، زن گفت: به خانه بهرام رفتم چيزى از او بگيرم، اما حيا كردم كه شكايت دوست (خدا)را نزد دشمن ببرم، بهرام گفت: دانستم و فهميدم كه زن محتاج به طعام مى باشد، به خانه آمدم و آنچه از خوراكى ها موجود بود در طبقى گذاردم و به خانه آن زن فرستادم.
عبدالله مى گويد: گفتم همين را مى خواستم، به تو بشارت دهم كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به تو سلام رسانيده و وعده داده كه روز قيامت تو را شفاعت كند، بهرام گريه كرد و از روى حسرت كه عمرش را به گمراهى صرف كرده گفت: يك عمل خير در دين شما ضايع نمى شود اسلام را بر من عرضه بدار، بهرام به بركت كار نيك و عنايت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مسلمان شد.

من بيچاره را ببخش بايشان
كه بود در سرم هواى محمد (ص)
از شياطين جن و انس و هوسها
برهانم، به خاك پاى (ص)
بهر آن تا كند شفاعت بنده
آمده ام بر در سراى محمد (ص)

هیچ نظری موجود نیست: