ياد على (ع ) در حال احتضار

شخص ديگرى به نام عبدالله بديل از افسران ارشد آن حضرت در جنگ صفين حضور داشت ، وى در اكثر حمله ها فرماندهى سپاهيان حق را به عهده گرفته ، و بر دشمن كور دل و ستمگر مى تاخت و آن چنان شجاعت ها نشان مى داد كه معاويه و سپاهش را مرعوب مى ساخت !
سرانجام عبدالله در صفين شهيد شد، او لحظات آخر عمرش را مى گذرانيد، و فقط رمقى در جان داشت ، ناگاه اسود بن طهمان خزاعى در حال احتضار وى را شناخته و به كنارش آمد و گفت : خدا تو را رحمت كند، اگر مى توانستم تو را از مهلكه نجات مى دادم ، و يا همراه تو شهيد مى شدم ، ولى چه كنم دستم كوتاه است ... اگر وصيتى دارى به من بگو.
((عبدالله )) زبان بگشود و بگو.
((اوصيك بتقوى الله ، وان تناصح اميرالمؤمنين ، و تقابل معه حتى يظهر الحق او تلحق بالله ، و ابلغ اميرالمؤمنين عنى السلام ...))
سفارش من به تو پس از پرهيزكارى اين است كه : خير خواه اميرالمؤمنين باشى ، و در كنار او با دشمنش بجنگى ، تا خداوند حق را پيروز كند، و يا در اين مسير تو به شهادت برسى ، سلام مرا به مولايم اميرالمؤمنين برسان ...
چون على از شهادت عبدالله بديل آگاه گشت ، براى وى استرحام نموده و از نقش وى قدردانى كرد.

هیچ نظری موجود نیست: