پيدايش مذاهب كلامى چون مرجئه و معتزله و خوارج، و آشنايى مسلمانان با آراء اديان ديگر، و حضور پراكنده پيروان ساير اديان در ميان مسلمانان، و ظهور اختلافات فقهى بر اثر عدم دسترسى فقهاى متأخر به سنت نبوى به سبب ممنوعيت طولانى روايت و كتابت حديث(عسكرى، ج 2، ص 58-44)و انحرافات عملى و فكرى سران سرزمين اسلامى از تعاليم پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم و توجيه حكومت امويان، از طريق ارائه ناقص و تحريف شده تعاليم اسلام، از مهمترين وقايع دوران امام باقر عليهالسلام بود. گذشته از اين، آن دسته از صحابه و تابعان كه به پيروى از امام على عليهالسلام و جانشينان او معتقد بودند، به دست حاكمان اموى كشته شده يا بدون امكان انتقال دانستههاى خود به نسل بعد در گذشته بودند. اين خلأ از يك سو راه هر نوع اقدام را براى امام باقر عليهالسلام دشوار ساخته و از سوى ديگر راه را براى جاعلان حديث و غاليان هموار كرده بود. مراقبتهاى پنهانى مأموران حكومت اموى از آل على و امام باقر عليهمالسلام، به فرد شاخص اين خاندان، تهديدى جدى براى تلاشهاى آن حضرت به شمار مىرفت.
در اين شرايط، امام به عنوان عالمى كه دانش خود را از طريق پدرانش از پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم دريافته، حلقههاى درسى بزرگى را در مدينه تشكيل داد. او در اين كار چهار هدف عمده را پى گرفت:
1)عرضه ديدگاههاى اسلامى در همه زمينهها، بخصوص درباره پرسشهايى كه دانشمندان ساير اديان مطرح مىكردند. اين مطالب هم سبب استوارى ايمان پيروان دين مىشد و هم غير مسلمانان را به برترى اسلام معترف مىكرد. بنا بر نقل مفيد(ج 2، ص 163)امام باقر عليهالسلام با هر يك از پيروان عقايد گوناگون(اهل الآراء)كه بر او وارد مىشد، مناظره مىكرد و مردم مطالب بسيارى را در علم كلام از او فرا گرفتند.
اشاره به«اهل آراء»در كلام مفيد حايز اهميت است. در روزگار امام باقر عليهالسلام گرايشها و مذاهب مختلف كلامى پديد آمد و نيز پيروان اديان ديگر در سرزمينهاى اسلامى زندگى مىكردند و ميان ايشان و مسلمانان برخوردهاى فكرى روى مىداد. بدين طريق، پرسشها و بحثهاى كلامى مطرح مىشد و حضرت باقر عليهالسلام، گذشته از مقام امامت و زعامت شيعيان، به عنوان يكى از دانشمندان بزرگ زمان خود، كه همه دانشمندان اسلامى به برترى علمى او معترف بودند، به پرسشها پاسخ مىگفت و در بحثها شركت مىجست. به همين دليل، موضوع بسيارى از احتجاجات آن حضرت و نيز احاديثى كه از ايشان روايت شده، مسائل كلامى است و آنچه امام در اين باره فرموده، هم اساس اعتقادات شيعه را تشكيل مىدهد و هم در ديدگاههاى كلامى مسلمانان اثر جدى داشته است.
2)روشنگرى نسبت به اشتباهات و انحرافات فقهى، كلامى، تفسيرى، تاريخى و اخلاقى كه يا وابستگان حكومت اموى آن را پديد آورده بودند و يا از عدم اتصال به سنت نبوى ناشى مىشد. بنابراين، بيشتر مطالب امام عليهالسلام به ابوابى از علوم اسلامى اختصاص يافته كه در جامعه اسلامى به صورت نادرست عرضه و به كار بسته مىشده است. بر همين اساس، گفته شده كه شمار زيادى از روايات منقول از امام باقر عليهالسلام، و نيز ساير امامان شيعه، در حكم تعليقه يا نقد فقه و كلام و ساير علوم اسلامى متداول در روزگار آنان بوده است، به طورى كه در موارد زيادى فهم درست بيانات اين امامان بدون آگاهى از نظريات ساير مذاهب اسلامى تا حدى دشوار است(فاضل لنكرانى، ص 14).
3)گشايش ابوابى از معرفت دينى كه حاكمان آن روز جامعه اسلامى از طرح آنها جلوگيرى كرده بودند و آگاهى مردم از آنها سلطه نظام حاكم سياسى را متزلزل مىكرد. كلينى(ج 2، ص 416-415)در حديثى از امام صادق عليهالسلام نقل مىكند كه امويان مردم را در آموزش مباحث ايمان آزاد گذاشتند، اما فراگيرى آنچه را به شرك برمىگشت منع كردند، تا اگر مردم را به كارهاى شرك آميز وادارند[ناروايى]آن را درنيابند. به نظر مىرسد كه وجود همين تعاليم، علاوه بر بيانات صريحى كه رويارويى با حكام و وابستگان آنها را توصيه مىكرده، يكى از مهمترين عوامل مقاومت روانى پيروان اين مذهب در برابر جريانات سياسى حاكم بر جوامع اسلامى بوده باشد.
4)گزينش و پرورش گروهى از دانشمندان اسلامى بر مبناى ديدگاههاى امام باقر عليهالسلام، و گسيل كردن آنان به شهرهاى بزرگ اسلامى به منظور ارائه درست نظريات آن حضرت، و در نتيجه خنثى كردن تبليغات دراز مدت امويان در معرفى اهل بيت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم، و نيز نفى گرايشهاى غلو آميز برخى از پيروان اهل بيت، برخورد صريح و قاطع با غاليان و اظهار بيزارى از سران آنان، از جمله مغيرة بن سعيد و بيان بن سمعان(هر دو مقتول در 119)جزو اقدامات مهم ايشان به شمار مىرود.(كشى، ص 228-223)
آن حضرت براى دستيابى به اين هدفها و نيز اجراى مقاصد ديگرى كه بر خود فرض مىديد، گذشته از بر پايى حلقههاى متعدد درس عمومى و خصوصى، به مناظره با دانشمندان برجسته شهرهاى اسلامى و پيشوايان فكرى فرق مهم آن روزگار و عالمان ساير اديان و برخى مدعيان راهبرى معنوى مردم عنايت خاصى داشت. همچنين از مراسم حج براى گفتگو با مسلمانان مناطق مختلف اسلامى بهره فراوان مىبرد. مجلسى(1403، ج 46، ص 286-233، 359-347)، احمد بن على طبرسى(ج 2، ص 331-321)و امين(ج 1، ص 653-652)شمارى از مناظرات آن حضرت را گرد آوردهاند.
در ميان مناظرات امام باقر عليهالسلام از مناظره با پيشواى مسيحيان شام، قتادة بن دعامه(فقيه بزرگ بصره)، بزرگان كيسانيه، عمر بن ذر قاضى، نافع مولى ابن عمر و مهمترين راوى سخنان وى(كلينى، ج 8، ص 120، ذهبى 1409-1402، ج 5، ص 95)، طاوس اليمانى و محمد بن منكدر از زهاد و تاركين دنيا، ابو حنيفه يكى از ائمه اهل سنت و عبد الله بن نافع ازرق از مدافعان تفكر خوارج مىتوان نام برد. اما مناظرهاى كه مفيد(ج 2، ص 165-164)به آن حضرت نسبت داده، قابل تأمل است. اين مناظره ظاهرا با نافع بن ازرق، رهبر فرقه ازارقه از خوارج، صورت گرفته و درباره مسئله حكميت و جنگ صفين است و نافع در برابر اعتراض امام به روش خوارج در برخورد با امام على عليهالسلام و مباح دانستن خون آن حضرت، پاسخى نمىيابد. مشكل اين روايت كه مفيد آن را بدون ذكر سند نقل كرده آن است كه نافع در سال 65 در واقعه دولاب(در نزديكى اهواز)به قتل رسيده است(ابن اثير، ج 4، ص 194). امام باقر عليهالسلام به هنگام گفتگو با او بايد كمتر از هشت سال داشته باشد و اين بعيد مىنمايد، زيرا اگر چنين بود، قطعا بايد در شمار معجزات امام نيز از آن ياد مىشد و حال آنكه منابع مختلف در اين باره سخنى نگفتهاند.
از سوى ديگر، كلينى(ج 8، ص 120)با ذكر سند، مناظرهاى را بين امام و نافع مولى ابن عمر نقل مىكند كه بخش انتهايى آن درباره خوارج و مسئله حكميت است. اين نافع كه ايرانى تبار است و از فقهاى بزرگ مدينه به شمار مىرود، بنابر قول اصح در 117 در گذشته(ذهبى، 1409-1402، ج 5، ص 101)و به گفته مجلسى(كلينى، ج 8، ص 120، حاشيه)به خوارج متمايل بوده و با امام على عليهالسلام دشمنى مىنموده است. على بن ابراهيم قمى كه همين مناظره را با همين سند در تفسير خود(بنابر نقل مجلسى، 1403، ج 10، ص 161)نقل كرده قسمت اخير آن را درباره خوارج، نياورده است و از نافع مذكور به صورت نافع بن ازرق ياد مىكند.
همچنين كلينى، (ج 1، ص 88)در حديثى ديگر با سند مشابه از شخصى به نام نافع بن ازرق نام برده است كه از امام باقر عليهالسلام در بحث خداشناسى سؤال كرده است. اين شخص نزد محققان علم رجال شناخته نيست، ولى مامقانى و شوشترى احتمال دادهاند كه او همان نافع مولى ابن عمر باشد(تسترى، ج 9، ص 184-183)، چنانكه از تعبير على بن ابراهيم نيز چنين بر مىآيد، در هر صورت، مناظره آن حضرت با نافع مولى ابن عمر، به اشاره هشام بن عبد الملك، انجام گرفته است كه هيچ نسبتى با رهبر ازارقه ندارد.
و نيز مناظره امام باقر عليهالسلام با عبد الله بن نافع به سند ديگرى نقل شده و اتحاد آن با اين مناظره بسيار بعيد است، بخصوص كه مناظره نخست در مسجد الحرام و مناظره دوم در مدينه روى داده است.
در اين شرايط، امام به عنوان عالمى كه دانش خود را از طريق پدرانش از پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم دريافته، حلقههاى درسى بزرگى را در مدينه تشكيل داد. او در اين كار چهار هدف عمده را پى گرفت:
1)عرضه ديدگاههاى اسلامى در همه زمينهها، بخصوص درباره پرسشهايى كه دانشمندان ساير اديان مطرح مىكردند. اين مطالب هم سبب استوارى ايمان پيروان دين مىشد و هم غير مسلمانان را به برترى اسلام معترف مىكرد. بنا بر نقل مفيد(ج 2، ص 163)امام باقر عليهالسلام با هر يك از پيروان عقايد گوناگون(اهل الآراء)كه بر او وارد مىشد، مناظره مىكرد و مردم مطالب بسيارى را در علم كلام از او فرا گرفتند.
اشاره به«اهل آراء»در كلام مفيد حايز اهميت است. در روزگار امام باقر عليهالسلام گرايشها و مذاهب مختلف كلامى پديد آمد و نيز پيروان اديان ديگر در سرزمينهاى اسلامى زندگى مىكردند و ميان ايشان و مسلمانان برخوردهاى فكرى روى مىداد. بدين طريق، پرسشها و بحثهاى كلامى مطرح مىشد و حضرت باقر عليهالسلام، گذشته از مقام امامت و زعامت شيعيان، به عنوان يكى از دانشمندان بزرگ زمان خود، كه همه دانشمندان اسلامى به برترى علمى او معترف بودند، به پرسشها پاسخ مىگفت و در بحثها شركت مىجست. به همين دليل، موضوع بسيارى از احتجاجات آن حضرت و نيز احاديثى كه از ايشان روايت شده، مسائل كلامى است و آنچه امام در اين باره فرموده، هم اساس اعتقادات شيعه را تشكيل مىدهد و هم در ديدگاههاى كلامى مسلمانان اثر جدى داشته است.
2)روشنگرى نسبت به اشتباهات و انحرافات فقهى، كلامى، تفسيرى، تاريخى و اخلاقى كه يا وابستگان حكومت اموى آن را پديد آورده بودند و يا از عدم اتصال به سنت نبوى ناشى مىشد. بنابراين، بيشتر مطالب امام عليهالسلام به ابوابى از علوم اسلامى اختصاص يافته كه در جامعه اسلامى به صورت نادرست عرضه و به كار بسته مىشده است. بر همين اساس، گفته شده كه شمار زيادى از روايات منقول از امام باقر عليهالسلام، و نيز ساير امامان شيعه، در حكم تعليقه يا نقد فقه و كلام و ساير علوم اسلامى متداول در روزگار آنان بوده است، به طورى كه در موارد زيادى فهم درست بيانات اين امامان بدون آگاهى از نظريات ساير مذاهب اسلامى تا حدى دشوار است(فاضل لنكرانى، ص 14).
3)گشايش ابوابى از معرفت دينى كه حاكمان آن روز جامعه اسلامى از طرح آنها جلوگيرى كرده بودند و آگاهى مردم از آنها سلطه نظام حاكم سياسى را متزلزل مىكرد. كلينى(ج 2، ص 416-415)در حديثى از امام صادق عليهالسلام نقل مىكند كه امويان مردم را در آموزش مباحث ايمان آزاد گذاشتند، اما فراگيرى آنچه را به شرك برمىگشت منع كردند، تا اگر مردم را به كارهاى شرك آميز وادارند[ناروايى]آن را درنيابند. به نظر مىرسد كه وجود همين تعاليم، علاوه بر بيانات صريحى كه رويارويى با حكام و وابستگان آنها را توصيه مىكرده، يكى از مهمترين عوامل مقاومت روانى پيروان اين مذهب در برابر جريانات سياسى حاكم بر جوامع اسلامى بوده باشد.
4)گزينش و پرورش گروهى از دانشمندان اسلامى بر مبناى ديدگاههاى امام باقر عليهالسلام، و گسيل كردن آنان به شهرهاى بزرگ اسلامى به منظور ارائه درست نظريات آن حضرت، و در نتيجه خنثى كردن تبليغات دراز مدت امويان در معرفى اهل بيت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم، و نيز نفى گرايشهاى غلو آميز برخى از پيروان اهل بيت، برخورد صريح و قاطع با غاليان و اظهار بيزارى از سران آنان، از جمله مغيرة بن سعيد و بيان بن سمعان(هر دو مقتول در 119)جزو اقدامات مهم ايشان به شمار مىرود.(كشى، ص 228-223)
آن حضرت براى دستيابى به اين هدفها و نيز اجراى مقاصد ديگرى كه بر خود فرض مىديد، گذشته از بر پايى حلقههاى متعدد درس عمومى و خصوصى، به مناظره با دانشمندان برجسته شهرهاى اسلامى و پيشوايان فكرى فرق مهم آن روزگار و عالمان ساير اديان و برخى مدعيان راهبرى معنوى مردم عنايت خاصى داشت. همچنين از مراسم حج براى گفتگو با مسلمانان مناطق مختلف اسلامى بهره فراوان مىبرد. مجلسى(1403، ج 46، ص 286-233، 359-347)، احمد بن على طبرسى(ج 2، ص 331-321)و امين(ج 1، ص 653-652)شمارى از مناظرات آن حضرت را گرد آوردهاند.
در ميان مناظرات امام باقر عليهالسلام از مناظره با پيشواى مسيحيان شام، قتادة بن دعامه(فقيه بزرگ بصره)، بزرگان كيسانيه، عمر بن ذر قاضى، نافع مولى ابن عمر و مهمترين راوى سخنان وى(كلينى، ج 8، ص 120، ذهبى 1409-1402، ج 5، ص 95)، طاوس اليمانى و محمد بن منكدر از زهاد و تاركين دنيا، ابو حنيفه يكى از ائمه اهل سنت و عبد الله بن نافع ازرق از مدافعان تفكر خوارج مىتوان نام برد. اما مناظرهاى كه مفيد(ج 2، ص 165-164)به آن حضرت نسبت داده، قابل تأمل است. اين مناظره ظاهرا با نافع بن ازرق، رهبر فرقه ازارقه از خوارج، صورت گرفته و درباره مسئله حكميت و جنگ صفين است و نافع در برابر اعتراض امام به روش خوارج در برخورد با امام على عليهالسلام و مباح دانستن خون آن حضرت، پاسخى نمىيابد. مشكل اين روايت كه مفيد آن را بدون ذكر سند نقل كرده آن است كه نافع در سال 65 در واقعه دولاب(در نزديكى اهواز)به قتل رسيده است(ابن اثير، ج 4، ص 194). امام باقر عليهالسلام به هنگام گفتگو با او بايد كمتر از هشت سال داشته باشد و اين بعيد مىنمايد، زيرا اگر چنين بود، قطعا بايد در شمار معجزات امام نيز از آن ياد مىشد و حال آنكه منابع مختلف در اين باره سخنى نگفتهاند.
از سوى ديگر، كلينى(ج 8، ص 120)با ذكر سند، مناظرهاى را بين امام و نافع مولى ابن عمر نقل مىكند كه بخش انتهايى آن درباره خوارج و مسئله حكميت است. اين نافع كه ايرانى تبار است و از فقهاى بزرگ مدينه به شمار مىرود، بنابر قول اصح در 117 در گذشته(ذهبى، 1409-1402، ج 5، ص 101)و به گفته مجلسى(كلينى، ج 8، ص 120، حاشيه)به خوارج متمايل بوده و با امام على عليهالسلام دشمنى مىنموده است. على بن ابراهيم قمى كه همين مناظره را با همين سند در تفسير خود(بنابر نقل مجلسى، 1403، ج 10، ص 161)نقل كرده قسمت اخير آن را درباره خوارج، نياورده است و از نافع مذكور به صورت نافع بن ازرق ياد مىكند.
همچنين كلينى، (ج 1، ص 88)در حديثى ديگر با سند مشابه از شخصى به نام نافع بن ازرق نام برده است كه از امام باقر عليهالسلام در بحث خداشناسى سؤال كرده است. اين شخص نزد محققان علم رجال شناخته نيست، ولى مامقانى و شوشترى احتمال دادهاند كه او همان نافع مولى ابن عمر باشد(تسترى، ج 9، ص 184-183)، چنانكه از تعبير على بن ابراهيم نيز چنين بر مىآيد، در هر صورت، مناظره آن حضرت با نافع مولى ابن عمر، به اشاره هشام بن عبد الملك، انجام گرفته است كه هيچ نسبتى با رهبر ازارقه ندارد.
و نيز مناظره امام باقر عليهالسلام با عبد الله بن نافع به سند ديگرى نقل شده و اتحاد آن با اين مناظره بسيار بعيد است، بخصوص كه مناظره نخست در مسجد الحرام و مناظره دوم در مدينه روى داده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر