سفر به طائف

پيامبر بر اثر اختناق محيط«مكه»خواست به محيط ديگرى برود. «طائف»در آن روز مركزيت خوبى داشت لذا تصميم گرفت يكه و تنها سفرى به طائف نمايد، و با سران قبيله«ثقيف»تماس بگيرد و آيين خود را به آنها عرضه بدارد، شايد از اين طريق موفقيتى به دست آورد.حضرتش پس از ورود به خاك طائف با اشراف و سران قبيله مزبور، ملاقات نمود، و آيين توحيد را تشريح كرد، و آنها را به نصرت و معاونت خود دعوت فرمود، ولى سخنان پيامبر كوچكترين تأثيرى در آنها ننمود، و به او گفتند: هر گاه تو برگزيده خدا باشى رد گفتار تو وسيله عذاب است و اگر در اين ادعا دروغگو باشى شايسته سخن گفتن نيستى.رسول خدا از اين منطق پوشالى و كودكانه فهميد كه مقصود، شانه خالى كردن است. از جاى خود بلند شد و از آنها قول گرفت كه سخنان وى را با افراد ديگر در ميان نگذارند زيرا ممكن بود كه افراد پست و رذل قبيله«ثقيف»بهانه‏اى به دست آورند و از غربت و تنهايى او سوء استفاده نمايند، ولى اشراف قبيله به اين تذكر احترامى نگذاردند و ولگردان و ساده‏لوحان را تحريك كردند كه بر ضد پيامبر بشورند، ناگهان پيامبر خود را در ميان انبوهى از جاهلان ديد كه از هر وسيله‏اى مى‏خواهند بر ضد او استفاده كنند.

هیچ نظری موجود نیست: