بخش دوم : فصاحت و بلاغت نهج البلاغه

((فصاحت)) يعنى درست سخن گفتن و با كلماتى صحيح و زيبا مطلب را بيان نمودن، و از اينرو قرآن كريم فصيح‏ترين كلام است كه معانى را در الفاظى كوتاه و زيبا بيان نموده است و همين خود يكى از جهات اعجاز قرآن به شمار مى‏آيد، يعنى ديگران از اينكه همانند آن سخن بگويند عاجز و ناتوانند خداوند متعالى مى‏فرمايد:

قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القران لا ياتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا - سوره اسراء، آيه 88. 
(( (اى پيامبر) بگو اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند (هرگز) مانند آن را نتوانند آورد هر چند بعضى پشتيبان بعضى ديگر باشند)).

و ((بلاغت)) يعنى سخن درست گفتن و كلام فصيح (درست و زيبا) را در جاى مناسب خود به كار بردن.
فصحا و ادباى تمام ملل و اديان به فصاحت و بلاغت ((نهج البلاغه)) اعتراف و اذعان دارند و ما در اينجا به عنوان نمونه به كلمات برخى از آنان اشاره مى‏نمائيم:

1 - گردآورنده ((نهج البلاغه)) سيد رضى قدس سره كه خود از قهرمانان ميدان فصاحت و بلاغت بوده و گوى سبقت را از بسيارى از فصحا و بلغاى عرب برده، و ساليان درازى از عمر شريف خود را صرف جمع آورى گفته‏هاى آن حضرت كرده است، در مقدمه ((نهج البلاغه)) مى‏گويد: ... امير المومنين عليه‏السلام سرچشمه فصاحت و منشا بلاغت و زادگاه آن است، و از او اسرار بلاغت آشكار گشت و از وى قوانين و دستورات آن گرفته شد، هر خطيب توانايى بر شيوه او راه يافت و به گفتار او يارى جست و با اين حال او در ميدان پيش رفت و يكه تاز ميدان بوده، و ديگران فرو ماندند ... زيرا در كلام او نشانه هايى از علم خدا، و عطر و بويى از سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏باشد.

همچنين بعد از خطبه (16) مى‏گويد: ((در اين سخن كه از نزديكترين سخنان به حقيقت فصاحت است لطايفى نهفته شده كه هيچ يك از سخن سنجان به پاى آن نمى‏رسد و بيش از آنچه كه ما از آن به شگفتى فرو مى‏رويم، شگفتى از آن به تعجب مى‏آيد!!! به علاوه در آن ريزه كاريهايى از فصاحت است كه نه زبان قادر به شرح آن است و نه هيچ انسانى مى‏تواند به عمق آن برسد و نه آنچه را من مى‏گويم، جز آنان كه در فصاحت پيشگام و ريشه دارند و مى‏توانند درك كنند (آرى) و ما يعقلها الا العالمون : ((جز دانشمندان آن را درك نمى‏كنند)). - نهج البلاغه، ص 37، چاپ دارالثقلين - قم. 
2 - عزالدين عبدالحميد بن ابى الحديد معتزلى كه از دانشمندان معروف اهل سنت در قرن هفتم هجرى است و يكى از شارحان معروف نهج البلاغه مى‏باشد - و كتاب شرح نهج البلاغه خود را در 20 جلد نگاشته و بگفته خودش تاليف آن چهار سال و هشت ماه (درست به اندازه دوران زمامدارى و خلافت ظاهرى حضرت على عليه‏السلام) به طول انجاميده است - او در همين كتاب، بارها در برابر فصاحت و بلاغت فوق العاده نهج البلاغه سر تعظيم فرود آورده است و در مقدمه كتابش درباره على عليه‏السلام و نهج البلاغه مى‏گويد: ...

اما الفصاحه فهو عليه‏السلام امام الفصحاء و سيد البلغاء و فى كلامه قبل: دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوقين، و منه تعلم الناس الخطابه و الكتابه ....

((امير المومنين على عليه‏السلام امام و پيشواى فصيحان و سرور بليغان است، و درباره كلامش (نهج البلاغه) گفته شده است كه پائين‏تر از كلام خالق و برتر از كلام مخلوقين است، و مردم از او فن خطابه و سخنرانى و راه و رسم نويسندگى را آموخته‏اند. وى در جاهاى متعددى از كتابش نسبت‏- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 24. ? به فصاحت و بلاغت نهج البلاغه تعبيرهاى عجيبى دارد، از جمله:
(الف) در جلد 11 صفحه 153 پس از شرح بخشى از خطبه (221) مى‏گويد : ...

و ينبغى لو اجتمع فصحاء العرب قاطيه فى مجلس و تلن عليهم ان يسجدوا له كما سجد الشعراء لقول عدى بن الرقاع قلم اصاب من الدواه مدادها ... فلما قيل لهم فى ذلك قالو انا نعرف مواضع السجود فى الشعركما تعرفون مواضع السجود فى القرآن ...

اگر تمام فصحاى عرب در يك مجلس اجتماع كنند و اين بخش از خطبه براى آنها خوانده شود سزاوار است براى آن سجده كنند همانگونه كه شعراى عرب هنگامى كه شعر معروف عدى بن الرقاع، قلم اصاب من الدواه مدادها ... را شنيدند براى آن سجده كردند و هنگامى كه از علت آن سوال شد گفتند: ما محل سجود در شعر را مى‏شناسيم آنگونه كه شما محل سجود را در آيات سجده قرآن مى‏شناسيد.
(ب) در جلد 7 صفحه 214، هنگامى كه به مقايسه اجمالى ميان بخشى از كلام امير المومنين عليه‏السلام با سخنان ابن نباته خطيب معروف قرن‏- نامش: عبدالرحيم بن محمد بن اسماعيل بن نباته است (در سال 374 وفات نمود). ? چهارم هجرى مى‏پردازد مى‏گويد : ...

فليتامل اهل المعرفه بعلم الفصاحه و البيان هذا الكلام بعين الانصاف يعلموا ان سطرا واحدا من كلام نهج البلاغه يسارى الف سطر منه بل يزيد و بربى على ذلك .

آگاهان به علم فصاحت و بلاغت اگر اين گفتار على عليه‏السلام را با ديده انصاف بنگرند مى‏دانند كه يك سطر نهج البلاغه مساوى هزار سطر از سخنان معروف ((ابن نباته)) است بلكه بر آن فزونى مى‏گيرد و برترى مى‏جويد)).
(ج) و در جلد 2 صفحه 84، پس از نقل يكى از خطابه‏هاى ((ابن نباته)) در زمينه جهاد كه در اوج فصاحت است و با اين عبارت از كلمات امير المومنين عليه‏السلام آميخته شده است -

ما غزى قوم فى عقر دارهم الا ذلوا

يعنى هيچ قوم و ملتى در درون خانه هايشان مورد هجوم دشمن واقع نشدند مگر اينكه خوار و ذليل گشتند - ابن ابى الحديد مى‏گويد : ((به اين جمله بنگر و ببين چگونه از ميان تمام خطبه ابن نباته فرياد مى‏كشد، فرياد فصاحت و بلاغت و به شنونده‏اش اعلام مى‏دارد كه از معدنى غير از معدن بقيه خطبه برخاسته و از خاستگاهى غير از آن خاستگاه است، به خدا سوگند همين يك جمله چنان خطبه ابن نباته را آراسته و زينت بخشيده آن گونه كه يك آيه قرآن در لابه لاى يك خطبه معمولى درست همچون گوهرى درخشنده است كه پيوسته نور افشانى مى‏كند، و روى بقيه سخن نور افشانى مى‏كند)).
(د) در جلد 7 صفحه 201، در شرح خطبه (109) مى‏گويد : ((هر كس مى‏خواهد فنون فصاحت و بلاغت را بياموزد و ارزش كلمات را نسبت به يكديگر درك كند در اين خطبه بينديشد.
3 - ((جاحظ)) كه از بزرگترين ادبا و نوابغ عرب است، و در اوائل قرن سوم هجرى مى‏زيسته در جلد اول كتاب معروف و مشهور خود ((البيان و التبيين)) - پس از نقل برخى از كلمات امير المومنين على بن ابى طالب عليه‏السلام از آن جمله قيمه كل امرء ما يحسنه يعنى ارزش هر كس همان‏- نهج البلاغه، ص 513، حكمت 81، چاپ دارالثقلين - قم ? است كه مى‏داند (به اندازه علم و دانش و توانايى او است) - مى‏گويد : اگر در تمام اين كتاب جز اين عبارت نبود كافى بود، بلكه بالاتر از حد كفايت زيرا بهترين سخن آن است كه مقدار كمش تو را از مقدار زيادش بى نياز كند، و مفهومش ظاهر و آشكار باشد، گويى خداوند جامه‏اى از جلالت و عظمت و پرده‏اى از نور و حكمت بر آن پوشانده كه هماهنگ با نيت پاك و فكر بلند و تقواى بى نظير گوينده‏اش مى‏باشد. البته خود سيد رضى قدس سره نيز پس از اين حكمت مى‏گويد : ((اين از كلماتى است كه قيمتى براى آن تصور نمى‏شود، و هيچ حكومتى هم سنگ آن نبوده، و هيچ سخنى، والايى آن را ندارد)).
اين بخش را با سخن نويسنده معروف مسيحى لبنانى ((جورج جرداق)) در كتاب ارزنده خود الامام على صوت العداله الانسانيه پايان مى‏دهيم.
او در پايان فصلى كه به بيان شخصيت على بن ابى طالب عليه‏السلام اختصاص داده درباره نهج البلاغه چنين مى‏گويد: در بلاغت، فوق بلاغتها است، قرآنى است كه از مقام خود اندكى فرود آمده سخنى است كه تمام زيبائيهاى زبان عرب را در گذشته و آينده در خود جاى داده، تا آنجا كه درباره گوينده آن گفته‏اند : سخنش پايين‏تر از كلام خالق و بالاتر از كلام مخلوق است. (جلد 1، صفحه 47). - 1 - جهت اطلاع بيشتر مراجعه شود به :
* كتاب ((الطراز)) تاليف امير يحيى علوى (زيدى) (جلد 1، ص 165 - 168).
* كتاب ((نظرات فى القرآن)) تاليف محمد غزالى نويسنده معروف (صفحه 154).
* كتاب ((الجريده الغيبيه)) تاليف شهاب الدين الوسى (مفسر معروف).
* كتاب ((مصادر نهج البلاغه)) تاليف محمد محى الدين عبدالحميد (جلد 1، ص 96).
* كتاب ((شرح نهج البلاغه)) تاليف شيخ محمد عبده نويسنده معروف و پيشواى بزرگ اهل سنت (در مقدمه كتاب صفحات 9و 10).
* كتاب ((تذكره الخواص)) سبط ابن الجوزى، خطيب و مفسر معروف اهل سنت باب 6، صفحه 8

هیچ نظری موجود نیست: