حُمْس

اصل اين ماده به معناى شدت و تصلّب است. در تاج العروس آمده :

«اصل ماده حمس به معناى شدت در امرى است، چون تشدد در دين و حمس لقب قريش و كسانى بوده است كه از قريش متولد شده باشند يا از كنانه و جديله باشند (كه در حرم ساكن بوده اند)... و كسانى كه در جاهليت پيرو آنها بوده اند.»

سپس مى افزايد: «حمس» براى قريش، كنانه، جديله و پيروان آنها در جاهليت لقب شده بود. در نامگذارى آنان به حمس اين وجه ها را آورده اند:

1 ـ از آن جهت كه ايشان در دين و شجاعت متصلّب بوده و شدت به خرج مى دادند.

2 ـ به واسطه التجاى آنان به حمساء; زيرا كعبه را از آن رو كه با سنگهاى سفيد مايل به سياه بنا شده بود «حمساء» مى گفتند.

3 ـ از آن رو كه قريش در حرم شريف نزول كرده بودند (چرا كه در آن روزگار حرم و يا كعبه را حمساء مى گفتند).

4 ـ از اين جهت كه قريش در ايام منا، كه محرم بودند از در خانه وارد نمى شدند، بلكه از ديوار به خانه فرود مى آمدند و در اين ايام از غذاهاى سرخ كردنى با روغن يا كشك استفاده نمى كردند.

آنگاه به نقل از «ابوالهِيْثَم» اضافه مى كند كه حمس ساكنان حرم بودند كه در موسم حج به عرفات نمى رفتند و فقط در مزدلفه (مشعر) وقوف مى كردند و مى گفتند:

«ما اَهلُ الله هستيم و نبايد از خانه خارج شويم».

سپس گروههايى كه اهل حرم نبودند ولى در اينگونه اعمال به قريش ملحق شده بودند و از آن جمله «بنى عامِر» را نام مى برد; زيرا بنى عامر مادرشان «مجد» دختر «تَيْم بن مُرَّه» از قريش بوده است.

«خُزاعه» نيز جزو حمس بودند; زيرا پيشتر در حرم سكنى داشتند و بعدها از آنجا به يمن مهاجرت كرده بودند.

در «تاريخ اسلام» دكتر فياض (ص 61 و 62 چاپ سوم) آمده: در عصر عبدالمطلب طايفه قريش، در نتيجه بازرگانى، متموّل شده و در مكه نفوذ كامل پيدا كرده بودند و حادثه اصحاب فيل نيز بر حشمتشان افزوده بود.

آنان مى گفتند كه ما اولاد ابراهيم و اهل حرم و حرمت و واليان خانه و ساكن مكه هستيم، هيچ يك از عرب حق و منزلت ما را ندارد. در مراسم حج امتيازاتى براى خود و منسوبان خود نسبت به ديگر حاجى ها قائل شده بودند. استفاده كنندگان از اين امتيازات را حمس مى ناميدند. از جمله اين امتيازات يكى تَرك وقوف و افاضه عرفات بود كه مى گفتند ما اهل حرم نبايد غير حرم را محترم بداريم. ديگر اين كه اهل حمس در حال احرام اجازه كشك ساختن و غذا با روغن پختن را ندارند. همچنين در چادر پشمى نبايد داخل شوند و سايبان جز از چرم نداشته باشند.

قانون كرده بودند كه هيچ حاجى حق خوردن غذايى كه از خارج حرم آمده باشد ندارد و هر حاجى اولين طواف خود را بايد در جامه اى انجام دهد كه از حمس گرفته باشد و اگر چنين جامه اى پيدا نكند بايد لخت و عور طواف كند! براى آنها فقط يك پيراهن مجاز بود و اگر احياناً كسى مايل بود در لباس خود طواف كند، بايد پس از فراغ از طواف آن جامه را به دور اندازد و عرب آن را «لقى» مى ناميد.

ياقوت حِمَوى در «معجم البُلدان» مى نويسد كه اهل حمس، بز يا ماده گاو نگه نمى داشتند و كرك نمى رشتند و به خانه يا چادرى كه از مو يا گِل ساخته شده بود داخل نمى شدند و فقط در خيمه هاى چرمىِ سرخ سكونت مى گزيدند.

استاد رشيد جميلى مى نويسد : در جاهليت، عرب به سه گروه تقسيم مى شدند:

1 ـ «حلّه» و آنان طواف كعبه را در حال عريان انجام مى دادند.

2 ـ گروهى ديگر با لباس شخصى طواف مى كردند كه آنان را حمس مى ناميدند.

3 ـ طايفه اى كه به «طَلْس» معروف بودند. اينان در مراسم طواف بين رسوم حله و حمس جمع مى كردند; به اين معنا كه احرام را چون حله بجا مى آوردند ولى عريان به دور خانه نمى گشتند و نيز از حمس لباس به عاريه نمى گرفتند و از در خانه ها داخل مى شدند و بدعت زنده به گور كردن دختران را نيز انجام نمى دادند و در وقوف عرفات چون حلّه شركت مى كردند و خلاصه مانند حله حج مى گزاردند.

ياقوت در معجم البلدان (درباره ديگر عادات قريش) مى نويسد: قريش از هر قبيله اى كه مايل بودند دختر خواستگارى مى كردند ولى اگر قبيله ديگرى مى خواست از آنان دختر بگيرد با وى شرط مى كردند كه بايد چون حمس عمل كند و عقيده داشتند كه براى آنان بواسطه شرفشان روا نيست به كسى كه در رسوم آنان همانند نباشد دختر دهند.

قرآن كريم به عادات آنان نسبت به عدم افاضه از عرفات در اين آيه اشاره مى كند: { ثُمَّ اَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ اَفاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا الله اِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحيم } و در رابطه با عريان طواف كردن حله مى فرمايد: { يا بَنِى آدَمَ خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد }

اكنون كه سخن از امتيازات قريش و رسوم آنان در مورد حج به ميان آمد، مناسب است درباره يكى ديگر از رسوم جاهليت كه در اسلام نسخ گرديد نيز به اجمال سخن بگوييم و آن موضوع «نَسىء»; يعنى تأخير اوقات حج است:

هیچ نظری موجود نیست: