آقا سید مصطفی هوشی السادات ( که علی رغم نابینایی، به دلیل احترام و علاقه فوق العاده به شیخ مرتضی به صورت دائم خدمت ایشان رسیده و مسایل خود را جویا می شد) بعد از وفات آقا شیخ مرتضی ماجرای بسیار عجیبی را چنین نقل کرده است :
« سالها پیش، یك روز برای پرسیدن مسألهای به خانه مرحوم آقای آشیخ مرتضای زاهد رفته بودم. زمانی كه وارد خانه شدم احساس كردم به غیر از من، آقایی در آنجا حضور دارد؛ وقتی داشتم وارد اتاق میشدم آن آقا از كنار من رد شد و بیرون رفت.
چون چیزی را نمیتوانستم ببینم به خوبی نفهمیدم در آنجا چه میگذرد؛ اما لحظاتی بعد آقا شیخ مرتضی به كنارم آمد و با یك شور و حالی به من فرمود:
خوشا به حالت آقا سیدمصطفی! خوشا به حالت!
من با دستپاچگی و تعجب عرض كردم: مگر چه شده است آقا جان؟!
و آقا شیخ مرتضی فرمود:
خوشا به حالت آقا سید مصطفی! آیا میدانی همین الآن چه بزرگواری از كنارت رد شدند و رفتند؟!
آقا سیدمصطفی!
این امام زمانت حضرت بقیة الله الاعظم(عج) بود كه در همین چند لحظه پیش از كنارت رد شد و بدن شریفش به عبای تو مالیده شد و ... » ایشان نقل می کرد که بعد از شنیدن این ماجرا از فرط هیجان بارها قصد بیان این مطلب برای دیگران را داشته است، اما هر بار بطور غیرمنتظره امکان طرح این مطلب منتفی می شده است و تنها بعد از فوت شیخ مرتضی ایشان امکان این را پیدا می کند تا شرح حال این ملاقات را برای بقیه نقل کند. »
( نکته قابل توجه اینکه شیخ مرتضی هیچ اشاره ای به تشرف خودش به محضر حضرت نکرد واین حکایت از عظمت روح آن بزرگوار و کشتن هوای نفس دارد. )
« سالها پیش، یك روز برای پرسیدن مسألهای به خانه مرحوم آقای آشیخ مرتضای زاهد رفته بودم. زمانی كه وارد خانه شدم احساس كردم به غیر از من، آقایی در آنجا حضور دارد؛ وقتی داشتم وارد اتاق میشدم آن آقا از كنار من رد شد و بیرون رفت.
چون چیزی را نمیتوانستم ببینم به خوبی نفهمیدم در آنجا چه میگذرد؛ اما لحظاتی بعد آقا شیخ مرتضی به كنارم آمد و با یك شور و حالی به من فرمود:
خوشا به حالت آقا سیدمصطفی! خوشا به حالت!
من با دستپاچگی و تعجب عرض كردم: مگر چه شده است آقا جان؟!
و آقا شیخ مرتضی فرمود:
خوشا به حالت آقا سید مصطفی! آیا میدانی همین الآن چه بزرگواری از كنارت رد شدند و رفتند؟!
آقا سیدمصطفی!
این امام زمانت حضرت بقیة الله الاعظم(عج) بود كه در همین چند لحظه پیش از كنارت رد شد و بدن شریفش به عبای تو مالیده شد و ... » ایشان نقل می کرد که بعد از شنیدن این ماجرا از فرط هیجان بارها قصد بیان این مطلب برای دیگران را داشته است، اما هر بار بطور غیرمنتظره امکان طرح این مطلب منتفی می شده است و تنها بعد از فوت شیخ مرتضی ایشان امکان این را پیدا می کند تا شرح حال این ملاقات را برای بقیه نقل کند. »
( نکته قابل توجه اینکه شیخ مرتضی هیچ اشاره ای به تشرف خودش به محضر حضرت نکرد واین حکایت از عظمت روح آن بزرگوار و کشتن هوای نفس دارد. )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر