حجت الاسلام پارچی نقل کرد:
شخصی نزد آقا جان آمد و مردی را همراه خود آورد. وی مدعی بود که آن مرد گاو او را دزدیده است و از آقا می خواست که از وی اعتراف بگیرد و گاوش را برگرداند، ولی آن مرد انکار می کرد و می گفت: من دزد نیستم.
صاحب گاو گفت: اگر راست می گویی قسم بخور.
آقاجان فرمود:
« قسم لازم نسیت فقط شما برو وضو بگیر و بیا. »
وقتی این جمله از زبان آقا جاری گشت، ترس آن مرد را فراگرفت و بدون قسم به گناه خود اعتراف کرد.
شخصی نزد آقا جان آمد و مردی را همراه خود آورد. وی مدعی بود که آن مرد گاو او را دزدیده است و از آقا می خواست که از وی اعتراف بگیرد و گاوش را برگرداند، ولی آن مرد انکار می کرد و می گفت: من دزد نیستم.
صاحب گاو گفت: اگر راست می گویی قسم بخور.
آقاجان فرمود:
« قسم لازم نسیت فقط شما برو وضو بگیر و بیا. »
وقتی این جمله از زبان آقا جاری گشت، ترس آن مرد را فراگرفت و بدون قسم به گناه خود اعتراف کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر