حجت الاسلام درودی نقل می کند:
روزی در محضر مرحوم آقاجان نشسته بودیم که جوانی با ریشی تراشیده و صاف خدمت ایشان رسید، پس از استفاده از محضرشان موقعی که می خواست با آقاجان خداحافظی کند آقا از وی تفقد کرد و برخلاف معمول صورتش را بوسید.
یکی از اهالی محل که در حضور آقا نشسته بود اعتراض کرد که آقا جان چرا صورت این جوان ریش تراشیده را بوسیدی؟
آقا در پاسخش چیزی نفرمود تا آن که پس از دو سه هفته همان جوان با عده ای دیگر از جوانان خدمت آقاجان شرف یاب شدند و اتفاقاً پیرمرد معترض نیز حضور داشت، پس از مرخص شدن آن جوانان آقا پاسخ آن اعتراض را داد و فرمود:
« دیدی آن بوسه چه کار کرد! »
روزی در محضر مرحوم آقاجان نشسته بودیم که جوانی با ریشی تراشیده و صاف خدمت ایشان رسید، پس از استفاده از محضرشان موقعی که می خواست با آقاجان خداحافظی کند آقا از وی تفقد کرد و برخلاف معمول صورتش را بوسید.
یکی از اهالی محل که در حضور آقا نشسته بود اعتراض کرد که آقا جان چرا صورت این جوان ریش تراشیده را بوسیدی؟
آقا در پاسخش چیزی نفرمود تا آن که پس از دو سه هفته همان جوان با عده ای دیگر از جوانان خدمت آقاجان شرف یاب شدند و اتفاقاً پیرمرد معترض نیز حضور داشت، پس از مرخص شدن آن جوانان آقا پاسخ آن اعتراض را داد و فرمود:
« دیدی آن بوسه چه کار کرد! »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر