آقای بنی کاظمی می گوید:
حاج فیض الله زینوندی ـ از کشاورزان روستای زینوند ـ برایم چنین تعریف کرد که سالی پنبه زیر کشت زیادی داشتم، زمانی که پنبه ها غنچه ( قوزه) بستند، داخل آن ها نوعی کرم افتاد که گلِ پنبه را می خورد و حاصل پنبه را نابود می کرد و با هیچ سمی از بین نمی رفت.
درمانده و پریشان خاطر بودم، نمی دانستم چه کنم. یک باره به ذهنم آمد که چاره کار را از آقا جان کوهستانی بخواهم، کارگر مزرعه را خدمت ایشان فرستادم که سلام مرا خدمت آقا جان برسان و عرض کن من همیشه وجوهات خود را پرداخت می کردم، اکنون این آفت مرا بیچاره می کند، دعا بفرمایید این آفت از زمین من دفع شود.
در مزرعه بودم که او بازگشت و گفت که پیام شما را به آقا رساندم، آقا جان فرمود:
« انشاء الله برطرف می شود.»
مدتی نگذشت که دیدم گنجشک ها فوج فوج می آیند و همانند مأمور هر یک روی غنچه ای قرار می گیرند و کرم های آن را می خورند، بدین طریق گنجشک ها این آفت را برطرف کردند و تمام کرم ها را از بین بردند.
حاج فیض الله زینوندی ـ از کشاورزان روستای زینوند ـ برایم چنین تعریف کرد که سالی پنبه زیر کشت زیادی داشتم، زمانی که پنبه ها غنچه ( قوزه) بستند، داخل آن ها نوعی کرم افتاد که گلِ پنبه را می خورد و حاصل پنبه را نابود می کرد و با هیچ سمی از بین نمی رفت.
درمانده و پریشان خاطر بودم، نمی دانستم چه کنم. یک باره به ذهنم آمد که چاره کار را از آقا جان کوهستانی بخواهم، کارگر مزرعه را خدمت ایشان فرستادم که سلام مرا خدمت آقا جان برسان و عرض کن من همیشه وجوهات خود را پرداخت می کردم، اکنون این آفت مرا بیچاره می کند، دعا بفرمایید این آفت از زمین من دفع شود.
در مزرعه بودم که او بازگشت و گفت که پیام شما را به آقا رساندم، آقا جان فرمود:
« انشاء الله برطرف می شود.»
مدتی نگذشت که دیدم گنجشک ها فوج فوج می آیند و همانند مأمور هر یک روی غنچه ای قرار می گیرند و کرم های آن را می خورند، بدین طریق گنجشک ها این آفت را برطرف کردند و تمام کرم ها را از بین بردند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر