دوری از شهرت

آیت الله بهاء الدینی، درباره معروفیت افراد و شهرت آنان ( به نقل از کتاب آیت بصیرت ) مکرر می فرمودند:
« از عواملی که باورهای اعتقادی انسان را سست می کند و مانع پیشرفت معنوی انسان می شود، شهرت های بی جا و بی فایده است. علاقه به معروفیت و شوق به سر زبانها افتادن، نشانه ضعف ایمان و کمبودهای روحی فرد است. »
بر این اساس، هنگامی که درباره زندگانی، خاطرات و اوصاف شخصیتهایی چون امام خمینی ، یا حاج آقا مصطفی خمینی ، که رابطه بسیاری با ایشان داشتند و یا شهید محراب آیت الله صدوقی، درخواست مصاحبه تلویزیونی می شد، قبول نمی کردند.

برخی از دوستان که از سر ارادت و عشق، اصرار فراوان می کردند که ایشان منزلی نزدیک حرم تهیه کنند، تا مردم معظم له را بیشتر بشناسند و ایشان شهرتی پیدا کنند، تنها با یک جمله از طرف آقا روبرو می شدند که:
« همین منزل برای ما کافی است. »

و این در حالی است که منزل ایشان، خانه ای قدیمی، با حیاطی بسیار کوچک و اطاقهای ساده است که با حداقل امکانات، در کوچه های فرعی خیابان چهار مردان (انقلاب) قم قرار دارد.
پس از رحلت امام خمینی(ره)، مرجعیت ایشان در بین برخی از شاگردان آقا و علما مطرح شد. بعضی به معظم له مراجعه کردند و درخواست رساله نمودند. اما این پیر وارسته فرمود: « دیگران هستند. »

و آن گاه که آیت الله العظمی گلپایگانی رحلت فرمود، باز مرجعیت آقا مطرح شد و برخی با اصرار بیشتر و پافشاری افزونتر خدمت ایشان رسیدند و با صحبتهای خود تمام راههای عذر و بهانه را بستند تا قبول معظم له قطعی شود. اما ایشان در جواب فرمود:
« قبول حرف شما فقط یک راه دارد و آن این که حضرت صاحب(عج) امر بفرمایند.
در این صورت قبول خواهم کرد. زیرا بنده مشکلاتی دارم که وقتی حضرت، امر فرمودند، این موارد را هم حل خواهند کرد و بعد از آن را خودشان تضمین می کنند. »

یک سال پس از این سخنان بود که آیت الله العظمی اراکی(ره) به ملکوت اعلی پیوست. چون خبر ارتحال آن مرجع والا به آیت الله بهاء الدینی رسید فرمودند:
« ایشان به اندازه عمر خود در این چند سال مرجعیت زحمت کشید و به خاطر بار سنگین آن رنج برد. »

پس از این حادثه نیز طوری رفتار کردند که نامشان مطرح نشود و شهرت دامنگیرشان نگردد.
شهرت گریزی ایشان بدان حد بود که در اوایل انقلاب که نامشان به خاطر رابطه با امام بر زبانها افتاد و مراجعات بیش از گذشته گردید، فرزند آقا برای سهولت کارها مهری به نام ایشان تهیه کرد. ایشان چون مهر را مشاهده کردند، فوراً آن را شکستند، تا مبادا زمینه نام و شهرت بیشتر فراهم شود.

در سال 1372 شمسی که برخی از فضلای حوزه مبلغ قابل توجهی خدمت آقا آوردند و درخواست کردند که ایشان اجازه دهند، دفتر شهریه ای به نام معظم له تأسیس شود و به عنوان عیدی، مبلغی به کلیه طلاب تقدیم گردد، آقا فرمود:
« لازم نیست، نام بنده موضوعیت ندارد. »

در پی امتناع ایشان گفته شد پس لااقل اجازه دهید به طلاب مدارس، شهریه ای بدهیم، آقا فرمود:
« بالاتر از اینها فکر کنید، گیرم نام بنده بر سر زبانها افتاد، وقتی پیش خدا دستم خالی است، آن شهرت برای من چه سودی دارد؟ شما سعی کنید این پول را به مصرف واقعی اش برسانید و یک گرفتار بیچاره ای را نجات دهید. آن که باید ببیند می بیند! »

بر اساس چنین روحیه ای، سعی ایشان بر این بوده که دیدارها و ملاقاتهای خود را تشریفاتی نکنند، تا گفتگوها طلبگی و صحبتها صمیمانه باشد.

آقای حیدری کاشانی نقل می کند:
هیچ گاه ندیدم تعریف کردن و تجلیل از ایشان یا بی تفاوت رد شدن از کنار اسمشان تغییری در ایشان بوجود آورد، می فرمود:
« هیچ تأثیری اینها در قضایا ندارد. »

وقتی به عنوان تجلیل از مقام فقهی و اخلاقی ایشان، در سال 1375 اجلاس حوزه و تهذیب گذارده بودند، خدمت آقا عرض کردم که امروز در اجلاس بزرگداشت بودم، از حضرتعالی تجلیل شد. با صفای خاص خود، فرمود:
« به چه درد می خورد؟ »

گفتم: آقا مردم باید بزرگان حوزه را بشناسند.
فرمود:
« آن وقت چی میشه؟ اینا چیزی نیست! خب آقایان زحمت کشیدند، اما اینا واقعیات را عوض نمی کند. »

هیچ نظری موجود نیست: