یکی از ارادتمندان آقا که خود اهل معنی است می گفت:
« در خدمت آقا سفر کوتاهی رفتم. در مسیر به رودخانه ای برخوردیم که می بایست از آن عبور کنیم و آب نسبتاً زیادی هم داشت. اگر می خواستیم به آب نزنیم باید مسافت زیادی را دور می زدیم. لذا لباس را بالا زدم و آقا را به کول گرفتم و به آب زدم.
در آن حال آقا می خندید و مرا خنده گرفته بود، ولی برای اینکه کنترل خود را در آب از دست ندهم، از خنده خودداری می کردم. آقا را آن طرف رودخانه رساندم ولی هیچ احساس اینکه باری روی دوش من هست نمی کردم. چندی بعد در بیمارستان خدمت آقا بودم. برای جا به جا کردن ایشان هر چه کردم نتوانستم ایشان را حرکت دهم و آن حالت قبل را کرامتی دیدم از آقا و خنده های ایشان را حاکی از عدم ثقل و سنگینی خود بر دوشم دانستم.
« در خدمت آقا سفر کوتاهی رفتم. در مسیر به رودخانه ای برخوردیم که می بایست از آن عبور کنیم و آب نسبتاً زیادی هم داشت. اگر می خواستیم به آب نزنیم باید مسافت زیادی را دور می زدیم. لذا لباس را بالا زدم و آقا را به کول گرفتم و به آب زدم.
در آن حال آقا می خندید و مرا خنده گرفته بود، ولی برای اینکه کنترل خود را در آب از دست ندهم، از خنده خودداری می کردم. آقا را آن طرف رودخانه رساندم ولی هیچ احساس اینکه باری روی دوش من هست نمی کردم. چندی بعد در بیمارستان خدمت آقا بودم. برای جا به جا کردن ایشان هر چه کردم نتوانستم ایشان را حرکت دهم و آن حالت قبل را کرامتی دیدم از آقا و خنده های ایشان را حاکی از عدم ثقل و سنگینی خود بر دوشم دانستم.
۱ نظر:
سلام ممنون از حضورتون منم با افتخار شمارو لینک کردم
ارسال یک نظر