یکی از شاگردان ایشان دراین باره می گوید:
آقا جان سفارش می کرد که زیر بار سه چیز نروید:
مال صغیر، مال میت و مال وقف.
و می فرمود:
« این وقف دست من نبود ابتدا در اختیار پدرم قرار داشت و تولیت آن پس از ایشان قهراً به من رسید، که ناچار شدم آن را به عهده بگیرم در غیر این صورت زیر بارش نمی رفتم. »
روزی شخصی به خدمت معظم له رسید تا او را برای اقامه نماز میت به روستای مجاور کوهستان ببرد.
او با خود اسبی داشت که آن را برای آقا آورده بود تا سوارش شود. ایشان از وی پرسید:
« اسب مال کیست؟ »
او گفت: مال فلانی است،
فرمود: « زنده است یا مرده؟ »
شخص جواب داد: فوت کرده است.
ایشان پرسید: « بچه صغیر هم دارد؟ »
گفت: یک بچه صغیر دارد، وقتی متوجه شد صغیر هم در آن اسب سهم دارد، فرمود:
« من نمی توانم سوار این اسب شوم »
و با پای پیاده به طرف آن روستا حرکت کرد.
آقا جان سفارش می کرد که زیر بار سه چیز نروید:
مال صغیر، مال میت و مال وقف.
و می فرمود:
« این وقف دست من نبود ابتدا در اختیار پدرم قرار داشت و تولیت آن پس از ایشان قهراً به من رسید، که ناچار شدم آن را به عهده بگیرم در غیر این صورت زیر بارش نمی رفتم. »
روزی شخصی به خدمت معظم له رسید تا او را برای اقامه نماز میت به روستای مجاور کوهستان ببرد.
او با خود اسبی داشت که آن را برای آقا آورده بود تا سوارش شود. ایشان از وی پرسید:
« اسب مال کیست؟ »
او گفت: مال فلانی است،
فرمود: « زنده است یا مرده؟ »
شخص جواب داد: فوت کرده است.
ایشان پرسید: « بچه صغیر هم دارد؟ »
گفت: یک بچه صغیر دارد، وقتی متوجه شد صغیر هم در آن اسب سهم دارد، فرمود:
« من نمی توانم سوار این اسب شوم »
و با پای پیاده به طرف آن روستا حرکت کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر