باز ایشان می فرمودند:
« در دورانی که در مدرسه فیضیه حجره داشتم مصادف بود با حکومت پهلوی و مبارزه شدید با مجالس امام حسین علیه السلام من سخت نگران بودم و از کارهای پهلوی و تعطیل نمودن مجالس عزاداری امام حسین علیه السلام ناراحت بودم روزی در خواب دیدم ظرفی پر از آب است.
ناگهان مقداری تربت امام حسین علیه السلام در آن ریختند و آب شروع به جوشش کرد تا ظرف لبریز شد و همه جا را پر کرد.
از خواب بیدار شدم. و خوابم را چنین تعبیر کردم که نام امام حسین علیه السلام و مجالس عزاداری آنحضرت بار دیگر تجدید می شود و اوج می گیرد و موجش همه جا را پر می کند. »
« در دورانی که در مدرسه فیضیه حجره داشتم مصادف بود با حکومت پهلوی و مبارزه شدید با مجالس امام حسین علیه السلام من سخت نگران بودم و از کارهای پهلوی و تعطیل نمودن مجالس عزاداری امام حسین علیه السلام ناراحت بودم روزی در خواب دیدم ظرفی پر از آب است.
ناگهان مقداری تربت امام حسین علیه السلام در آن ریختند و آب شروع به جوشش کرد تا ظرف لبریز شد و همه جا را پر کرد.
از خواب بیدار شدم. و خوابم را چنین تعبیر کردم که نام امام حسین علیه السلام و مجالس عزاداری آنحضرت بار دیگر تجدید می شود و اوج می گیرد و موجش همه جا را پر می کند. »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر