باز ایشان فرموده بودند که:
« مرحوم حاج شیخ عبدالکریم (حائری) بدواً در اراک تأسیس حوزه کردند و بعد به قصد زیارت، سفری به قم نمودند.
در همان سفر بنا شد که در قم بمانند، همان وقت نامه ای به من مرقوم فرمودند: و در آن نامه، نوشته بودند: اگر ما در قم ماندنی شدیم شما هم به قم بیائید که نان و دوغی پیدا می شود و با هم می خوریم.
من در پی نامه ایشان حرکت کرده و به قم آمدم چندی گذشت تا ماه مبارک رمضان فرا رسید وضع مادی روحانیت و حوزه بسیار بد بود زیرا وجوه شرعیه به قم نمی آمد.
سیدی از اهل علم برای تبلیغ رفته بود. و خانواده اش دچار تنگدستی شده بودند. شخصی نزد من آمد و درخواست کرد که از آقای حاج شیخ عبدالکریم استدعا کنم که شهریه آن سید را بدهند.
من جریان را به آقای حاج شیخ محمد تقی بافقی که مقسم شهریه بودند. گفتم، ایشان گفتند: وجه کمی در دست است و اگر بخواهیم تقسیم کنیم نصیب و بهره هر یک از آقایان چیز کمی مثلاً دو قران خواهد شد.
روز هفدهم ماه مبارک رمضان بود که من در حجره خود در مدرسه فیضیه خوابیده بودم در خواب دیدم که با مرحوم آقای حاج میرزا مهدی بروجردی در همان حجره منتهی مقداری بزرگتر ـ رو به قبله نشسته ایم و دو چراغ هم در حجره روشن است ناگهان یک آقای محترمی را دیدم که آمد و رو به ایشان کرد و گفت: حاج میرزا مهدی حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:
« به شیخ عبدالکریم بگو مضطرب نباش که بر اثر گریه های امام زمان، وجوه متوجه به حوزه قم شد. »
من از خواب، بیدار شدم جریان را برای حاج شیخ عبدالکریم نگفتم. لیکن برای مرحوم آقای حاج میرزا هدایت الله وحید گلپایگانی نقل کردم.
چندی بعد دوباره بعضی نزد من آمدند که برای گرفتن شهریه آن سید و رسیدگی به وضع خانواده اش اقدامی بشود و وضع آنان را به آقای حاج شیخ عبدالکریم برسانیم.
من قضیه را با آقای شیخ محمد تقی بافقی در میان گذاشتم. ایشان گفتند: بیا تا با هم به حضور آقای حاج شیخ برویم. با هم به منزل آقا رفتیم. اتفاقاً وقتی رسیدیم که ایشان می خواستند از بیرونی به اندرونی بروند.
ما را که دیدند فرمودند: کاری داشتید که اینجا آمدید؟ من گفتم وضع خانواده فلان آقا که برای تبلیغ رفته خوب نیست. شهریه او را می خواستم که به خانواده اش برسانم ایشان رو به آقای بافقی کردند و فرمودند: شهریه او را بپردازید.
آنگاه رو به من کرد و فرمود: خواب شما هم به ما رسید و از رؤیاهای صادقانه بود. و وجوه برای ما رسیده است. جالب توجه اینکه آقا فرموده بود برای ما جای سؤال بود که در این خواب از « حاج شیخ» به شیخ عبدالکریم خطاب کردند.
از خودشان سؤال کردیم، فرمودند: مکه من نیابتی است. »
« مرحوم حاج شیخ عبدالکریم (حائری) بدواً در اراک تأسیس حوزه کردند و بعد به قصد زیارت، سفری به قم نمودند.
در همان سفر بنا شد که در قم بمانند، همان وقت نامه ای به من مرقوم فرمودند: و در آن نامه، نوشته بودند: اگر ما در قم ماندنی شدیم شما هم به قم بیائید که نان و دوغی پیدا می شود و با هم می خوریم.
من در پی نامه ایشان حرکت کرده و به قم آمدم چندی گذشت تا ماه مبارک رمضان فرا رسید وضع مادی روحانیت و حوزه بسیار بد بود زیرا وجوه شرعیه به قم نمی آمد.
سیدی از اهل علم برای تبلیغ رفته بود. و خانواده اش دچار تنگدستی شده بودند. شخصی نزد من آمد و درخواست کرد که از آقای حاج شیخ عبدالکریم استدعا کنم که شهریه آن سید را بدهند.
من جریان را به آقای حاج شیخ محمد تقی بافقی که مقسم شهریه بودند. گفتم، ایشان گفتند: وجه کمی در دست است و اگر بخواهیم تقسیم کنیم نصیب و بهره هر یک از آقایان چیز کمی مثلاً دو قران خواهد شد.
روز هفدهم ماه مبارک رمضان بود که من در حجره خود در مدرسه فیضیه خوابیده بودم در خواب دیدم که با مرحوم آقای حاج میرزا مهدی بروجردی در همان حجره منتهی مقداری بزرگتر ـ رو به قبله نشسته ایم و دو چراغ هم در حجره روشن است ناگهان یک آقای محترمی را دیدم که آمد و رو به ایشان کرد و گفت: حاج میرزا مهدی حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:
« به شیخ عبدالکریم بگو مضطرب نباش که بر اثر گریه های امام زمان، وجوه متوجه به حوزه قم شد. »
من از خواب، بیدار شدم جریان را برای حاج شیخ عبدالکریم نگفتم. لیکن برای مرحوم آقای حاج میرزا هدایت الله وحید گلپایگانی نقل کردم.
چندی بعد دوباره بعضی نزد من آمدند که برای گرفتن شهریه آن سید و رسیدگی به وضع خانواده اش اقدامی بشود و وضع آنان را به آقای حاج شیخ عبدالکریم برسانیم.
من قضیه را با آقای شیخ محمد تقی بافقی در میان گذاشتم. ایشان گفتند: بیا تا با هم به حضور آقای حاج شیخ برویم. با هم به منزل آقا رفتیم. اتفاقاً وقتی رسیدیم که ایشان می خواستند از بیرونی به اندرونی بروند.
ما را که دیدند فرمودند: کاری داشتید که اینجا آمدید؟ من گفتم وضع خانواده فلان آقا که برای تبلیغ رفته خوب نیست. شهریه او را می خواستم که به خانواده اش برسانم ایشان رو به آقای بافقی کردند و فرمودند: شهریه او را بپردازید.
آنگاه رو به من کرد و فرمود: خواب شما هم به ما رسید و از رؤیاهای صادقانه بود. و وجوه برای ما رسیده است. جالب توجه اینکه آقا فرموده بود برای ما جای سؤال بود که در این خواب از « حاج شیخ» به شیخ عبدالکریم خطاب کردند.
از خودشان سؤال کردیم، فرمودند: مکه من نیابتی است. »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر