نفس رحمانی

شیخ محمدحسن مغزی می گفت:
« مرحوم حاج آقا فخر تهرانی اعتقادات و سیره ای بسیار صاف و شفاف داشت و سیره اش فقط و فقط برگرفته از کتاب و عترت بود.
حاج آقا فخر در پیدا کردن و ارتباط با علمای ربانی بسیار کوشا بود و این ارتباط را جوهره کتاب و عترت در زمانه غیبت و بسیار زیر بنایی و ریشه ای می دید.

آقای مغزی می گفت:
این حاج آقا فخری را که شما او را عبا بر دوش و با آن شکل و قیافه ساده و بی پیرایه در کوچه و خیابانهای قم می دیدید، در جوانی برای خودش شوکتی داشته است. آقا فخر با آنکه در یک خانواده روحانی به دنیا آمده بود ولی در جوانی یکی از شیک پوش ترین جوانهای تهران بود.

او بسیار تیزهوش و در تحصیل بسیار موفق و کوشا بود و مقدماتش هم فراهم شده بود تا برای ادامه تحصیل به اروپا اعزام شود.

یک روز این آقا فخر، با آن لباسهای بسیار شیک، با آقا شیخ مرتضی زاهد روبرو می شود و آقا شیخ مرتضی او را موعظه ای می کند و مطالبی را با آن نفس رحمانی و معنوی برای او می گوید.
بعد از این ملاقات، دگرگونی و تغییری بسیار چشمگیر در آقا فخر پیدا می شود، تا آنجا که از همان فردای این دیدار مشاهده می شود آقا فخر به یک باره همه آن لباسهای جهت دارش را به کناری گذاشته و یک عبایی بر دوشش انداخته است! و ... »

هیچ نظری موجود نیست: