حاج محمود اخوان می گوید:
« روزی آقا شیخ مرتضی به شهر مقدس قم و به خدمت آیت الله العظمی بروجردی مشرف می شود.
در آن مجلس حضرت آقای بروجری به آقای زاهد می فرماید:
می گویند شما برای مردم موعظه می کنید و برایشان از اخبار و احادیث اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام می خوانید؛ برای ما هم حدیثی بخوانید تا استفاده کنیم.
آقا شیخ مرتضی زاهد جواب می دهد:
چشم آقا؛ ولی من عادت دارم احادیث را از روی کتاب بخوانم و الآن هم که کتابی به همراه ندارم. آقای بروجردی دستور می دهد تا فوری کتابی را برای آقا شیخ مرتضی بیاورند.
لحظاتی بعد کتاب روایی به دست آقا شیخ مرتضی داده می شود و او از روی کتاب شروع به خواندن حدیث می نماید.
در آن جلسه به اندازه ای این حدیث خوانی برای آقای بروجردی تأثیرگذار و نافذ می شود که آیت الله بروجردی در جلوی جمع به شدت به گریه می افتد و قطره های اشک از دیدگانش سرازیر می گردد! »
« روزی آقا شیخ مرتضی به شهر مقدس قم و به خدمت آیت الله العظمی بروجردی مشرف می شود.
در آن مجلس حضرت آقای بروجری به آقای زاهد می فرماید:
می گویند شما برای مردم موعظه می کنید و برایشان از اخبار و احادیث اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام می خوانید؛ برای ما هم حدیثی بخوانید تا استفاده کنیم.
آقا شیخ مرتضی زاهد جواب می دهد:
چشم آقا؛ ولی من عادت دارم احادیث را از روی کتاب بخوانم و الآن هم که کتابی به همراه ندارم. آقای بروجردی دستور می دهد تا فوری کتابی را برای آقا شیخ مرتضی بیاورند.
لحظاتی بعد کتاب روایی به دست آقا شیخ مرتضی داده می شود و او از روی کتاب شروع به خواندن حدیث می نماید.
در آن جلسه به اندازه ای این حدیث خوانی برای آقای بروجردی تأثیرگذار و نافذ می شود که آیت الله بروجردی در جلوی جمع به شدت به گریه می افتد و قطره های اشک از دیدگانش سرازیر می گردد! »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر