مرحوم حجت الاسلام اسدالله حمیدی تهرانی می گفت:
« خدا رحمت کند یک آقا سیدی تعریف می کرد، یک روز در جلسه ای در خدمت مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد بودیم. بعد از این که جلسه تمام شد و مرحوم زاهد می خواستند تشریف ببرند فقط من و ایشان در اتاق باقی مانده بودیم.
زمانی که آقا شیخ مرتضی زاهد می خواست از اتاق بیرون برود، ابتدا رو به سوی حرم حضرت امیرالمومنین علیه السلام ایستاد و شروع به سلام دادن به ساحت مقدس سیدالاوصیاء، حضرت علی بن ابی طالب(ع) نمود.
زمانیکه ایشان در حال سلام دادن به حضرت امیر(ع) بود، ناگاه من متوجه و ناظر منظره ای بسیار غیر عادی و شگفت شدم، به گونه ای که از مشاهده آن منظره، قلبم به تپش افتاد و بسیار هیجان زده شدم.
در قسمتی از آن اتاق، عکسی از آیت الله العظمی شیخ مرتضی انصاری نصب شده بود و من در آن لحظه ای که آقا شیخ مرتضی زاهد با خم شدن و تعظیم، شروع به سلام کردن به حضرت امیرالمومنین علیه السلام کرده بود، مشاهده کردم آن عکس نیز همراه با آقا شیخ مرتضی زاهد خم شد و تعظیم کرد و دوباره به حالت اول باز گشت!
من در حالیکه هیجان زده شده بودم، بی اختیار و بلافاصله رو به آقا شیخ مرتضی زاهد کردم و خواستم آنچه را که دیده ام برای ایشان بازگو کنم؛ در این هنگام آقا شیخ مرتضی زاهد اشاره به آن عکس کرد و فرمود:
« این چیزی را که شما دیدید من هم دیدم شما هم هر چه را می بینید لازم نیست فوری برای دیگران تعریف کنید! »
« خدا رحمت کند یک آقا سیدی تعریف می کرد، یک روز در جلسه ای در خدمت مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد بودیم. بعد از این که جلسه تمام شد و مرحوم زاهد می خواستند تشریف ببرند فقط من و ایشان در اتاق باقی مانده بودیم.
زمانی که آقا شیخ مرتضی زاهد می خواست از اتاق بیرون برود، ابتدا رو به سوی حرم حضرت امیرالمومنین علیه السلام ایستاد و شروع به سلام دادن به ساحت مقدس سیدالاوصیاء، حضرت علی بن ابی طالب(ع) نمود.
زمانیکه ایشان در حال سلام دادن به حضرت امیر(ع) بود، ناگاه من متوجه و ناظر منظره ای بسیار غیر عادی و شگفت شدم، به گونه ای که از مشاهده آن منظره، قلبم به تپش افتاد و بسیار هیجان زده شدم.
در قسمتی از آن اتاق، عکسی از آیت الله العظمی شیخ مرتضی انصاری نصب شده بود و من در آن لحظه ای که آقا شیخ مرتضی زاهد با خم شدن و تعظیم، شروع به سلام کردن به حضرت امیرالمومنین علیه السلام کرده بود، مشاهده کردم آن عکس نیز همراه با آقا شیخ مرتضی زاهد خم شد و تعظیم کرد و دوباره به حالت اول باز گشت!
من در حالیکه هیجان زده شده بودم، بی اختیار و بلافاصله رو به آقا شیخ مرتضی زاهد کردم و خواستم آنچه را که دیده ام برای ایشان بازگو کنم؛ در این هنگام آقا شیخ مرتضی زاهد اشاره به آن عکس کرد و فرمود:
« این چیزی را که شما دیدید من هم دیدم شما هم هر چه را می بینید لازم نیست فوری برای دیگران تعریف کنید! »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر