یکی از اطرافیان نقل می کند:
« هر وقت خدمت آقا می رسیدم چای دادن مجلس ایشان را بعهده می گرفتم. روزی جمعیت زیادی خدمت ایشان آمده بود. به همه چای دادم. وقتی تمام شد آقا فرمود:
« به همه چای دادی؟ »
عرض کردم: بله آقا، آقا به طرف راست و چپ مجلس اشاره کرد به دو نفر، فرمود:
« به این دو نفر هم چای دادی؟ »
من متحیر شدم که بگویم بله یا نه، دو چای در سینی گذاردم، آوردم طرف راست و چپ مجلس گفتم: هر کسی چای برنداشته بردارد، از طرف راست و چپ آن مجلس شلوغ فقط همان دو نفری که آقا فرمود به آنها هم چای دادی، چای برداشتند و این را من کرامتی از آقا دانستم. »
« هر وقت خدمت آقا می رسیدم چای دادن مجلس ایشان را بعهده می گرفتم. روزی جمعیت زیادی خدمت ایشان آمده بود. به همه چای دادم. وقتی تمام شد آقا فرمود:
« به همه چای دادی؟ »
عرض کردم: بله آقا، آقا به طرف راست و چپ مجلس اشاره کرد به دو نفر، فرمود:
« به این دو نفر هم چای دادی؟ »
من متحیر شدم که بگویم بله یا نه، دو چای در سینی گذاردم، آوردم طرف راست و چپ مجلس گفتم: هر کسی چای برنداشته بردارد، از طرف راست و چپ آن مجلس شلوغ فقط همان دو نفری که آقا فرمود به آنها هم چای دادی، چای برداشتند و این را من کرامتی از آقا دانستم. »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر