مرحوم شیخ عبدالحسین میفرمود:
« روزی مبلغ زیادی از درآمدهای منبر و مواعظ آقا، یكجا به دست آقا رسید. آن روز هر محتاج و نیازمندی به خانه او می آمد آقا تندتند از آن پول بر میداشت و به آنها می داد و من با توجه به بدهی های قصاب و بقال و سبزی فروش و یخ فروش و غیره به ایشان عرض كردم:
آقا جان! مقداری را هم نگه دارید به طلبكاران بدهیم.
آقا فرمود:
نه نگران نباش خدا می رساند.
من عرض كردم: خب آقا جان! الان را هم، خدا رسانده است.
ایشان باز فرمود:
عبدالحسین خدا می رساند، می رساند. و باز به روش خود ادامه دادند و از آن پول تقریبا چیزی برای خانه باقی نماند. »
« روزی مبلغ زیادی از درآمدهای منبر و مواعظ آقا، یكجا به دست آقا رسید. آن روز هر محتاج و نیازمندی به خانه او می آمد آقا تندتند از آن پول بر میداشت و به آنها می داد و من با توجه به بدهی های قصاب و بقال و سبزی فروش و یخ فروش و غیره به ایشان عرض كردم:
آقا جان! مقداری را هم نگه دارید به طلبكاران بدهیم.
آقا فرمود:
نه نگران نباش خدا می رساند.
من عرض كردم: خب آقا جان! الان را هم، خدا رسانده است.
ایشان باز فرمود:
عبدالحسین خدا می رساند، می رساند. و باز به روش خود ادامه دادند و از آن پول تقریبا چیزی برای خانه باقی نماند. »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر