« در چهارده سالگی مبتلا به بیماری سختی شدم که مرتب خونریزی داشتم. حالم سخت بود. از خدا خواستم که با لطف و عنایتش مرا شفا دهد. بحمدالله شفا یافتم.
از همین سن بود که توجه و اعتماد بسیاری به دستگاه خداوند پیدا کردم. به طور جدی- اما معقول و منطقی- شروع به تهذیب کردم. در کنار درس و بحث، که تمام ساعات روزانه ام را فرا می گرفت، لحظه ای از خدا غافل نمی شدم. خود را در برابر خداوند هیچ می دانستم.
از آن روز، تحت تأثیر تشویق، تعریف و یا شهرت قرار نمی گرفتم؛ روزها به درس و روزه و شبها به مطالعه، تفکر و تهجّد اشتغال داشتم. در خود امید عجیبی به خدا و قطع امید از غیر خدا احساس می کردم. از این رو، سعی فراوانی در راز و نیاز در شبها و یاد خدا در روزها داشتم.
اوضاع حوزه های علمی در آن روز نیز چنین بود. به یاد دارم، بیش از شانزده سال نداشتم که یک ساعت قبل از اذان صبح در فیضیه قدم می زدم. و گاهی که نگاهم به حجره ها می افتاد، تمام چراغهای آنها را روشن می دیدم، به طوری که بجز یک حجره همه طلاب مشغول تهجّد و شب زنده داری بودند.
آن چنان با نشاط بودند که گویی اصلاً فشار فقر را متوجه نمی شدند.
در آن روز بیشترین وقت طلاب، صرف مسأله تهذیب نفس می شد. برای آنان ملاک خوبی و بدی، علم، قدرت، خدمت، سخنوری و دم از ولایت زدن و این گونه چیزها نبود، بلکه تمامی همت و هدف آنان تهذیب نفس بود و بس!
با تهذیب نفس علم به بار می نشیند و ثمره می دهد. قدرت، مفید می شود و خدمت، ارزش می یابد.
ارج و بهای افراد به خودسازی، تهذیب نفس و توجه به خداست. هر چه تهذیب افزایش یابد، مشکلات و نابسامانی ها آسان و قابل تحمل می شوند و در پی آن تأیید الهی مسائل را حل می کند و اگر خدای ناکرده این وظیفه اصلی فراموش شد، تمامی زحمات هدر می رود.
آری، تهذیب نفس است که مسؤولین را صالح و دلسوز، روحانیت را موفق و مؤثر و سرانجام جامعه را پاک و با صفا می کند. »
از همین سن بود که توجه و اعتماد بسیاری به دستگاه خداوند پیدا کردم. به طور جدی- اما معقول و منطقی- شروع به تهذیب کردم. در کنار درس و بحث، که تمام ساعات روزانه ام را فرا می گرفت، لحظه ای از خدا غافل نمی شدم. خود را در برابر خداوند هیچ می دانستم.
از آن روز، تحت تأثیر تشویق، تعریف و یا شهرت قرار نمی گرفتم؛ روزها به درس و روزه و شبها به مطالعه، تفکر و تهجّد اشتغال داشتم. در خود امید عجیبی به خدا و قطع امید از غیر خدا احساس می کردم. از این رو، سعی فراوانی در راز و نیاز در شبها و یاد خدا در روزها داشتم.
اوضاع حوزه های علمی در آن روز نیز چنین بود. به یاد دارم، بیش از شانزده سال نداشتم که یک ساعت قبل از اذان صبح در فیضیه قدم می زدم. و گاهی که نگاهم به حجره ها می افتاد، تمام چراغهای آنها را روشن می دیدم، به طوری که بجز یک حجره همه طلاب مشغول تهجّد و شب زنده داری بودند.
آن چنان با نشاط بودند که گویی اصلاً فشار فقر را متوجه نمی شدند.
در آن روز بیشترین وقت طلاب، صرف مسأله تهذیب نفس می شد. برای آنان ملاک خوبی و بدی، علم، قدرت، خدمت، سخنوری و دم از ولایت زدن و این گونه چیزها نبود، بلکه تمامی همت و هدف آنان تهذیب نفس بود و بس!
با تهذیب نفس علم به بار می نشیند و ثمره می دهد. قدرت، مفید می شود و خدمت، ارزش می یابد.
ارج و بهای افراد به خودسازی، تهذیب نفس و توجه به خداست. هر چه تهذیب افزایش یابد، مشکلات و نابسامانی ها آسان و قابل تحمل می شوند و در پی آن تأیید الهی مسائل را حل می کند و اگر خدای ناکرده این وظیفه اصلی فراموش شد، تمامی زحمات هدر می رود.
آری، تهذیب نفس است که مسؤولین را صالح و دلسوز، روحانیت را موفق و مؤثر و سرانجام جامعه را پاک و با صفا می کند. »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر