آقاجان آن قدر برای مادر عزیزش احترام قایل بود که راضی نمی شد مادر به گونه ای ایشان را خطاب کند که در خود احساس بزرگی و برتری نماید.
روزی شخصی منزل معظم له آمد و خواست با ایشان ملاقات کند. در خانه را به صدا درآورد و گفت: آقا جان منزل تشریف دارند؟
آقا مشغول استراحت بود و مادرشان پاسخ داد که آقا خوابیده است. هم زمان آقاجان از خواب برخاست و از اتاق بیرون آمد و به مادرش گفت:
« ننه جان شما دیگر به من آقا نگو همان محمد صدا بزنی کافی است. »
روزی شخصی منزل معظم له آمد و خواست با ایشان ملاقات کند. در خانه را به صدا درآورد و گفت: آقا جان منزل تشریف دارند؟
آقا مشغول استراحت بود و مادرشان پاسخ داد که آقا خوابیده است. هم زمان آقاجان از خواب برخاست و از اتاق بیرون آمد و به مادرش گفت:
« ننه جان شما دیگر به من آقا نگو همان محمد صدا بزنی کافی است. »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر