او خدمت گزار مردم بود و ساعت خاصی برای ملاقات نداشت. هر کس در هر موقع از روز یا شب برای دیدارش و یا حاجتی مراجعه می کرد با آغوش باز و گشاده از وی پذیرایی می کرد؛
چه بسا اتفاق می افتاد آقاجان مشغول استراحت بود و اشخاصی برای رفع حاجت یا استخاره مراجعه می کردند، ایشان احساس خستگی و ناراحتی نمی کرد و تا آن جا که امکان داشت در رفع نیازهایشان می کوشید.
آن بزرگوار چنان مهربان و دل سوز بود که یک بار شخص نابینایی برای دیدار و زیارت خدمت آقا رسیده بود و در بازگشت چون نمی توانست به تنهایی به منزل خود بازگردد آقا به خدمتکارش فرمود تا کنار جاده که حدود یک کیلومتر از محل فاصله دارد او را راهنمایی کرده و سوار ماشین کند.
هر کس که خدمت ایشان می رسید آقا افزون بر آگاه شدن از امور دینی زادگاه آن شخص، از اوضاع و احوال اقتصادی و فرهنگی آن منطقه اطلاع حاصل می کرد و از مشکلات و گرفتاری های آن جا آگاه می شد و چنین نبود که درباره مردم و مشکلات آنان بی تفاوت باشد.
او خود را شریک غم و اندوه و ناملایمات مردم می دانست و به راستی قلب این مرد بزرگ و الهی کانون مهر و محبت درباره بندگان خدا بود.
چه بسا اتفاق می افتاد آقاجان مشغول استراحت بود و اشخاصی برای رفع حاجت یا استخاره مراجعه می کردند، ایشان احساس خستگی و ناراحتی نمی کرد و تا آن جا که امکان داشت در رفع نیازهایشان می کوشید.
آن بزرگوار چنان مهربان و دل سوز بود که یک بار شخص نابینایی برای دیدار و زیارت خدمت آقا رسیده بود و در بازگشت چون نمی توانست به تنهایی به منزل خود بازگردد آقا به خدمتکارش فرمود تا کنار جاده که حدود یک کیلومتر از محل فاصله دارد او را راهنمایی کرده و سوار ماشین کند.
هر کس که خدمت ایشان می رسید آقا افزون بر آگاه شدن از امور دینی زادگاه آن شخص، از اوضاع و احوال اقتصادی و فرهنگی آن منطقه اطلاع حاصل می کرد و از مشکلات و گرفتاری های آن جا آگاه می شد و چنین نبود که درباره مردم و مشکلات آنان بی تفاوت باشد.
او خود را شریک غم و اندوه و ناملایمات مردم می دانست و به راستی قلب این مرد بزرگ و الهی کانون مهر و محبت درباره بندگان خدا بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر