وقتى كه امام رضا (عليه السلام) به وليعهدى ماءمون انتخاب شد بسيارى از اطرافيان ماءمون از اين امر ناراحت شدند، چون مى ترسيدند حكومت از دست بنى عباس خارج و در دست فرزندان فاطمه (صلى الله عليه و آله و سلم) قرار گيرد.
هر روز كه امام رضا (صلى الله عليه و آله و سلم) نزد ماءمون مى رفتند عده اى كه در راهرو (دهليز) كاخ مسئوليتى داشتند به احترام امام بر مى خواستند و سلام مى كردند و پرده را كنار مى زدند تا حضرت وارد شوند و به هنگام خروج آن حضرت نيز اين كار را تكرار مى كردند.
روزى آنها به خاطر خشم و نفرتى كه نسبت به امام پيدا كرده بودند تصميم گرفتند وقتى كه حضرت وارد شدند از او روى بگردانند و سلام نكنند و پرده را بالا نزنند!
اما وقتى كه حضرت وارد شدند همه بى اختيار برخواسته و سلام كردند، و پرده را بالا گرفتند تا حضرت داخل شدند، بعد از رفتن امام (عليه السلام) آنان يكديگر را سرزنش كردند كه چرا طبق نقشه قبلى عمل نكردند و تصميم گرفتند كه فردا پرده را براى حضرت بالا نگه ندارند.
روز بعد كه امام (عليه السلام) وارد شدند آنها برخواستند و سلام كردند، اما همچنان بر سر جاى خود ايستادند و پرده را كنار نزدند، ولى با كمال تعجب ديدند كه بادى شديد برخواست و از همان طرف كه هر روز آنها پرده را كنار مى زدند، پرده را كنارى برد و حضرت بدون زحمت وارد شدند، سپس با هم تمام شد! پرده در جاى خود استاد و به هنگام خارج شدند حضرت نيز بادى از جهت مخالف وزيد و پرده را كنار زد تا حضرت خارج شد.
پس از دفن حضرت آنها با يكديگر به مذاكره نشسته و گفتند: اين شخص منزلت و مقام بزرگى نزد خدا دارد و مثل حضرت سليمان خداوند باد را در اختيار او قرار داده است، بهتر اين است كه خودمان پرده را كنار بزنيم و به خدمت او برخيزيم كه اين به صلاح ما مى باشد و از آن به بعد چنان كردند.
خواهى كه تو را درد بدرمان برسد
يا اينكه شب هجر بپايان برسد
هر روز كه امام رضا (صلى الله عليه و آله و سلم) نزد ماءمون مى رفتند عده اى كه در راهرو (دهليز) كاخ مسئوليتى داشتند به احترام امام بر مى خواستند و سلام مى كردند و پرده را كنار مى زدند تا حضرت وارد شوند و به هنگام خروج آن حضرت نيز اين كار را تكرار مى كردند.
روزى آنها به خاطر خشم و نفرتى كه نسبت به امام پيدا كرده بودند تصميم گرفتند وقتى كه حضرت وارد شدند از او روى بگردانند و سلام نكنند و پرده را بالا نزنند!
اما وقتى كه حضرت وارد شدند همه بى اختيار برخواسته و سلام كردند، و پرده را بالا گرفتند تا حضرت داخل شدند، بعد از رفتن امام (عليه السلام) آنان يكديگر را سرزنش كردند كه چرا طبق نقشه قبلى عمل نكردند و تصميم گرفتند كه فردا پرده را براى حضرت بالا نگه ندارند.
روز بعد كه امام (عليه السلام) وارد شدند آنها برخواستند و سلام كردند، اما همچنان بر سر جاى خود ايستادند و پرده را كنار نزدند، ولى با كمال تعجب ديدند كه بادى شديد برخواست و از همان طرف كه هر روز آنها پرده را كنار مى زدند، پرده را كنارى برد و حضرت بدون زحمت وارد شدند، سپس با هم تمام شد! پرده در جاى خود استاد و به هنگام خارج شدند حضرت نيز بادى از جهت مخالف وزيد و پرده را كنار زد تا حضرت خارج شد.
پس از دفن حضرت آنها با يكديگر به مذاكره نشسته و گفتند: اين شخص منزلت و مقام بزرگى نزد خدا دارد و مثل حضرت سليمان خداوند باد را در اختيار او قرار داده است، بهتر اين است كه خودمان پرده را كنار بزنيم و به خدمت او برخيزيم كه اين به صلاح ما مى باشد و از آن به بعد چنان كردند.
خواهى كه تو را درد بدرمان برسد
يا اينكه شب هجر بپايان برسد
جهدى كن و دست زن به دامان رضا (عليه السلام)
تا سختى تو زود باسان برسد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر